شیخ محمد صالح پردل

مطالب مذهبی


بشنو از قرآن چه نیکو دم زند
زخمه بر ساز دل آدم زند،
تا کند بیدارش از خواب گران
از قیامت گوید و احوال آن ،
با سکوتت نغمه قرآن شنو
آنچه می گوید به گوش جان شنو،
از مزمّل از نباء از انفطار
گوش کن غوغای محشر آشکار،
سوره زلزال و طور و قارعه
یا که تکویر و قیامت ، واقعه،
چون که هر یک وصف محشر را کنند
خود قیامت زان سخن برپا کنند،
این زمین در آن زمین پر بلا
ناگهان چون زلزلت زلزالها،
از درونش اخرجت اثقالها
با تعجب قال الانسان مالها،
مردگان خیزند برپا کله
تا همه مردم یرو اعمالهم،
هر که دارد ذره خیراً ، یره
تا که دارد ذره ای شرّاً ، یره،
آن زمان خورشید تابان ((کوّرت))
کوههای سخت و سنگین((سعّرت))
آبها در کام دریا ((سجّرت))
آتش دوزخ به شدّت ((سعّرت))،
پس در آن هنگام جنّت ((أزلفت))
خود بداند هر کسی((ما احضرت))،
نامه کردار و گفتار بشر
خود بُود روشنگر هر خیر وشر ،
نامه ای با جان او آمیخته
می شود بر گردنش آویخته،
نامه یا نقش دقیق نفس او
یا که از هر لحظه عمرش عکس او،
نامه رد یا قبول بندگی
یا سرافرازی و یا شرمندگی،
حکم عزّت یا عذاب هر کس است
خود نمودار حساب هر کس است،
نامه اعمال اصحاب یمین
اهل تقوی اهل ایمان و یقین،
روز محشر باشد اندردست راست
صاحب این نامه از غمها جداست،
این جواز ره گشای جنّت است
او برات جاودانه رحمت است،
نامه اعمال اصحاب شمال
آن تبهکاران بس افسرده حال،
باشد اندر دست چپ روز شمار
رمز محکومیّت اصحاب نار
نامه شرمندگی و حسرت است
حکم بدکاران دور از رحمت است،
۰با چنین قرآن که باشد رهنمود
دیگر ای مردم ((فأین تذهبون))،
تا ((حِسان)) داری مجال و نیست دیر
دامن قرآن و سنت را بگیر.

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: شنبه 21 تير 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

چگونه سلول های مغزی با گوش دادن به آیات الله متأثر می شوند؟ آیا قرآن درمانی تفسیر علمی نیز دارد؟ آیا قرآن دارای نیروی اعجاب انگیز و پنهانی است؟….
داستانی که برای خود من اتفاق افتاده است
در واقع تجاربی که در اثنای حفط قرآن کسب کردم، مرا بر آن داشت تا این مقاله را بنویسم. در آن هنگام که ۲۴ ساعت شبانه روز را همنشین قرآن بودم و حتی به هنگام خوابیدن نیز رادیو قرآن را گوش می دادم و طبعا از اینکه آموزش در خواب راهی مدرن برای آموزش است، کاملا بی خبر بودم.
پس از گذشت ماه ها تغییر بزرگی را در درونم احساس کردم، حس می کردم که تمام سلول های مغزم با شنیدن هر آیه می لرزد و با شنیدن هر آیه واکنش نشان می دهد. در آن زمان قرآن را فقط از طریق شنیداری و با چندین بار تکرار حفظ می کردم و به نظرم این بهترین روش برای من بود زیرا که پس از شنیدن آیات، به آسانی آن ها را به خاطر می سپردم.
تقریبا بیست سال پیش بود که با یکی از دوستانم در مورد تأثیر قرآن بر سلول های مغز سخن می گفتم. اما وقتی در مورد تلاش های دانشمندان برای درمان بیماری های سخت با استفاده از فرکانس هایی صوتی مثل موسیقی، مقالاتی خواندم، بسیار شگفت زده شدم!
امروزه بسیاری از درمان گران صوتی مثل آنی ویلیامز آمریکایی که بیمارانش را با صدای موسیقی درمان می کند، به نتایج مهمی در این رابطه دست یافته اند. اما این نتایج به سبب عدم تأثیر مطلوب موسیقی بر سلول ها، بسیار محدود است.
با توجه به اظهارات گذشته وی اذعان داشت که در درمان سرطان کلن و تومور های بدخیم مغزی و بیماری های دیگر با موسیقی به نتایج ارزنده ایی دست یافته است!
برادر خواننده ام، یاد آوری تأثیرات عدیده ی قرآن پس از تداوم در گوش دادن به آن، خالی از لطف نیست. و هم اکنون بیشتر از هر وقت دیگری احساس توانمندی می کنم و حس می کنم که ایمنی بدنم به شدت افزایش یافته است. همچنین این موضوع به طور محسوسی بر روابط اجتماعی من تأثیر مثبت گذاشته است و خلاقیتم را بیدار نموده است. و این مقاله ی کوتاهی که می نویسم چیزی نیست به جز تأثیر شگفت انگیز خواندن قرآن!
خواننده ی گرامی! با توجه به تجربه ی شخصی ام، شنیدن قرآن به شکل مستمر خلاقیت انسان را بیش از پیش تقویت می کند و این همان چیزی است که برای من اتفاق افتاد. به طوری که در گذشته قادر به نوشتن یک جمله ی صحیح نبودم اما هم اکنون برای نگاشتن یک تحقیق یا مقاله ی علمی فقط یک یا دو روز از وقتم را به آن اختصاص می دهم.
در واقع فواید گوش سپردن به قرآن به درمان بیماری ها محدود نمی شود، بلکه به پیشرفت و تکامل انسان و بهبود روابط اجتماعی وی نیز، تأثیر انکار ناپذیری می گذارد، همچنین باعث افزایش خلاقیت و پدید آمدن افکاری نو است. این نوشته برگرفته از تجربه ی شخصی من در این زمینه است، خواننده ی گرامی تو نیز می توانی امتحان کنی و به نتایج شگفت انگیزی دست یابی.
حقایق علمی
در سال ۱۸۳۹، دانشمندی به نام “هنریک ویلیام دوف” کشف کرد که امواج صوتی خاصی روی مغز تأثیر مثبت و یا منفی می گذارد. و هنگامی که گوش را در معرض امواج صوتی قرار داد، مشاهده کرد که سلول های مغزی به این امواج واکنش نشان می دهند.
سپس در یافتند که سلول های مغز در حالت لرزش، طول حیاتشان افزایش می یابد، و هر سلول با نظم خاص خودش می لرزد و سلول های اطرافش را نیز تحت تأثیر قرار می دهد. بی شک هر یک از اتفاقاتی که برای انسان رخ می دهد بر سلول های مغزی نیز تأثیر می گذارد، و این در حالی است که هر اتفاق بدی، منجر به ایجاد اختلال در نظم نوسان سلول ها می شود.سلول مغزی در حالت لرزش دائمی، این سلول دارای برنامه ای بسیار پیچیده است که طبق آن با بلیون ها سلول اطراف خود هماهنگی شگفت انگیزی به وجود آورده است که خود این گواه بر قدرت و عظمت خالق تبارک و تعالی دارد. و هر مشکل روحی می تواند خللی بر اجرای این برنامه داشته باشد که در نتیجه ی این خلل، ایمنی سلول کاهش می یابد و زمینه ی هجوم بیماری ها به آن فراهم می گردد.
زیرا که عمل کرد سلول ها در رساندن اطلاعات به صورت لرزش و تولید رشته های عصبی است که با توجه به آن، قادر به صحبت، حرکت، ایستادن و برخورد با دیگران هستیم.
هنگامی که بعضی از رویداد های منفی و ترسناک و یا بعضی مشکلات در زندگی انسان رخ می دهد، باعث ایجاد نوعی ناهماهنگی در سلول های مغزی می شود. و این ناهماهنگی و به هم ریختگی بسیار خسته کننده و دشوار است، زیرا که مغز انسان کار اضافه بر سازمانی را انجام می دهد که هیچ فایده ای ندارد.سلول های مغزی جنین قبل از تولد، شروع به لرزش می کند! او دارای مغزی متوازن و سلول هایی بشاش و هماهنگ در کار و نوسان با یکدیگرند! اما پس از به دنیا آمدن و خارج شدن از آن محیط، تمام اتفاقاتی که در این دنیا برایش می افتد بر مغز و حرکت لرزشی آن تأثیر می گذارد. در حالی که بعضی از سلول های مغزی تحمل امواج بلند را ندارد و سیستم لرزشی اش مختل می شود، این امر سبب بسیاری بیماری های روانی و همچنین جسمی می گردد.دانشمندان کشف کرده اند که نوار DNA که درون هر سلول وجود دارد نیز به صورت معینی نوسان و لرزش دارد و این نوار ضروری و مهم که اطلاعات وراثتی را حمل می کنند، تحت تأثیر هر اتفاق و یا مشکل و یا ویروس و بیماری قرار می گیرند. دانشمندان می گویند نوسان این نوار (DNA) هنگامی که بدن مورد هجوم بیماری ها و ویروس ها قرار می گیرد، کاهش می یابد. بازگرداندن این نوار به حالت اولیه ی خود توسط امواج صوتی خاصی امکان پذیر است. و دانشمندان تأکید می کنند که این امواج می توانند نوار DNA را به حالت فعال و نوسان اولیه ی خود باز گردانند. اما نباید فراموش کرد که امواجی منفی و مضری هم باعث آزار این نوار وراثتی میشود.
امروزه بسیاری از پزشکان به درمان بیماری های سختی مثل سرطان و بیماری های دیگری که علم پزشکی قادر به درمان آن نیست، با استفاده از لرزش های صوتی، می پردازند. هم چنین با استفاده از این امواج بیمار یهای مثل اختلال در گیجگاه و نگرانی و آشفتگی و مشکلات بی خوابی را نیز درمان کرده اند. هم چنین درمان و اصلاح عادات بد مثل کشیدن سیگار و اعتیاد و… با استفاده از این امواج ممکن است.
درمان چیست؟
با توجه به آزمایش های گوناگون، به این نتیجه می رسیم که قطعا قرآن بهترین درمان برای بیماری هاست. اما در این جا می خواهم نمونه هایی از درمان توسط قرآن که پس از ناامیدی کامل پزشکان از درمان آن بیماری، صورت گرفته است را ذکر نمایم. زیرا که گوش سپردن به قرآن و تلاوت آیات مبارکه ی آن باعث بازگشت توازن سلول ها و تجدید قبای آن برای انجام دادن وظیفه ی اصلی اش می گردد.
الله تعالی داخل هر یک از این سلول ها سیستم نوسانی برای انجام دادن کارمخصوصی، قرار داه است. از آن جا که سلول ها زبان کلامی را نمی فهمند، پس می توان با استفاده از زبان نوسانی و لرزش ها با آن ها ارتباط بر قرار کرد، همانطور که تلفن های همراه، امواج الکترومغناطیسی را گرفته و امواج دیگری را آزاد می کند. برادرم، تصور کن که میلیون ها سلول در بدنت با هماهنگی و سیستم خاصی نوسان و لرزشی دارد که بشر از فهم و درک و تقلید آن عاجز است. و اگر فقط یکی از این سلول ها دچار اختلال شود، نظام کلی بدن را مختل می کند. الله بلند مرتبه و منزه، تمام این نعمت ها را در اختیارمان گذاشته است تا سپاسگذار نعماتش باشیم. آیا ما قدر نعمت های بی پایانش را می دانیم؟تصویری از سلول های مغزی که مناطق آسیب دیده ی آن با رنگ فرمز مشخص شده است. این مناظق دارای فعالیت بسیار کم و نیروی کمی دارد که در شرف نابودی است، اما پس از قرار دادن این سلول ها در معرض امواج صوتی مشخصی، سلول شروع به لرزش و فعالیت کرد. (منبع: National Research Council of Canada)
خاصیت شفا دهندگی آیات قرآنی!
امروزه دانشمندان بر این باورند که تمام رفتار های ما نوسان های خاصی را به سلول هایمان منتقل می کنند، و بر این امر تأکید می کنند که اگر انسان به طور دایمی در معرض این امواج صوتی قرار بگیرد حرکت سلول های مغزش به کلی تغییر می کند. به عبارتی دیگر این تغییر در امواج نوسانی سلولی پدید می آید.
در این جا اشاره ای دارم به امواجی که باعث نوسان و لرزش سلول ها به صورت طبیعی، فعال و مثبت می شود و نیروی مثبت سلول ها را افزایش می دهد، و البته امواجی هم هستند که باعث آزار سلول ها و حتی باعث مرگ می شوند! امروزه امواج مثبت برای دانشمندان بحث برانگیز شده است که چگونه می توانند امواج صوتی که برای مغز مفید است را تشخیص دهند؟
با متمرکز شدن روی آیات قرآن دریافتم که این آیات دارای نظام عددی دقیقی است، اما زبان اعداد تنها زبانی نیست که قرآن دارد، بلکه این آیات شامل چیزی است که می توان آن را برنامه و یا اطلاعات نامگذاری کرد که این اطلاعات قادر به برقراری ارتباط با سلول ها است. در واقع قرآن دارای زبان سلول هاست.
شاید خواننده گرامی، گمان کند که این سخن، سخنی است غیر علمی، اما بنده آیات زیادی را یافته ام که نشانگر این است که قرآن حاوی اطلاعات بسیاری است، دقیقا مثل موج رادیو که یک موج عادی است اما روی آن می توانند اطلاعات و صدا ها و موزیک و … را منتقل کنند.
الله تعالی می فرماید: اگر به وسیله ی قرآن، کوه‌ها به حرکت در آیند یا زمین ها قطعه قطعه شوند، یا به وسیله ی آن با مردگان سخن گفته شود، (باز هم ایمان نخواهند آورد!) ولی همه کارها در اختیار خداست! [سوره ی رعد:۳۱]
اگر عمیقاً در این آیات بیندیشیم شاید این سؤال برایمان پیش بیاید که چگونه قرآن باعث حرکت کوه ها می شود؟ یا چگونه زمین را قطعه قطعه می کند؟ یا چگونه با مردگان سخن می گوید؟ در واقع واضح است که زبانی که مردگان را مخاطب قرار می دهد امر الله تعالی است و هیچ کسی فرمان بردار نیست مگر کسی که الله اراده کند.
اما در مورد کوه ها… امروزه ما می دانیم که صفحه های زمین به صورتی آهسته یعنی تقریبا سالانه چند سانتیمتر، در حال حرکت است که کوه ها نیز به همراه آن حرکت می کنند. این حرکت در نتیجه ی امواج حرارتی است که از قسمت گداخته ی زیر پوسته ی زمین، تولید می شوند. بنا بر این می توان بیان کرد که قرآن دارای خاصیتی است که می تواند با امواج حرارتی ارتباط برقرار کند و با تحریک آن سرعت فعالیت و حرکتش را افزایش دهد و یا قادر است که شکاف ها و زلزله هایی در زمین ایجاد کند که سبب از هم گسیختگی پوسته ی زمین و تکه تکه کردن آن شود. این همان نیروی خارق العاده ای است که الله اجازه نداده است تا به آن دست یابیم، اما با توجه به مشاهدات می توانیم به این خاصیت قرآن و عظمت آن پی ببریم. حال سؤالی پیش می آید که آیا این کتاب که چنین نیروی خارق العاده ای دارد، قادر به شفای بیمار ضعیفی نیست؟
پس از بیان این سخنان یادآور می شوم که الله تعالی در قرآن می فرماید که قرآن درمان است، و این بدان معنی است که قرآن حاوی اطلاعاتی است که سلول های آسیب دیده را ترمیم کرده و بسیاری از بیماری هایی را که پزشکان از درمان آن عاجزند را درمان می کند.
ساده ترین راه درمان برای تمام بیماری ها
برادر عزیز! با اطمینان کامل و بر حسب تجربه ام به تو می گویم که تغییری کوچک و بسیار ساده در زندگی ات، نتایج بسیار بزرگ و شگفت انگیزی خواهد داشت به طوری که تمام زندگی ات را تحت شعاع خود قرار خواهد داد، همان طور که زندگی مرا قبل از تو، به طور کامل دگرگون ساخت. حال دستور العمل دست یابی به این تغییر به این صورت است که در حد توان در تمام ساعات روز به قرآن گوش دهی. صبح، ظهر، شب و حتی هنگام خواب و در تمام اوقات.
بی شک گوش دادن به قرآن برای تو هزینه ای در بر نخواهد داشت و برای این کار کافیست یک کامپیوتر و یا یک ظبط صوت و یا حتی یک فلاش پلیر با گوشی اش داشته باشی. یا اینکه از طریق تلویزیون و یا رادیو نیز می توانی فقط به برنامه هایی که مربوط به قرآن است، گوش فرا دهی.قرآن عبارت است از امواج صوتی که دارای فرکانس و طول موج مشخص است، و این امواج رشته های نوسانی تولید می کنند که بر سلول های مغزی تأثیر می گذارد و باعث برگرداندن توازن و هماهنگی آن ها می شود که این نیز سبب افزایش چشم گیر نیروی دفاعی آن در مقابل بیماری هایی هم چون سرطان می گردد، همان طور که می دانیم بیماری سرطان چیزی نیست به جز اختلال در عملکرد سلول ها، پس شنیدن قرآن باعث می شود برنامه و نظم سلول ها دوباره بازگردد. درست مثل عملکرد ما به هنگام ویروسی شدن رایانه یمان که اول فرمتش می کنیم و بعد برنامه ی جدیدی را جایگزین آن می کنیم و باعث سریع تر و بهتر شدن عملکرد رایانه می شویم، این کاری است که بشر می تواند به آسانی انجام دهد، پس دیگر در مورد برنامه ای که کلام الله داراست چه می توان گفت؟
تأثیر شگفت انگیز گوش سپردن به قرآن
قطعا گوش سپردن به قرآن به صورت مداوم دارای فواید زیر می باشد:
_ افزایش قدرت دفاعی بدن.
_ افزایش خلاقیت.
_ افزایش حافظه .
_ درمان بیماری های مزمن و سخت.
_ ایجاد تغییری ملموس در رفتار و هم چنین افزایش قدرت تعامل با دیگران و جلب اعتماد آن ها.
_ آرامش روان و درمان استرس های عصبی.
_ درمان واکنش های سریع و عصبانیت زود هنگام .
_ افزایش قدرت تصمیم گیری درست.
_ تمام مسایلی که باعث ترس و نگرانی تو می شوند را فراموش خواهی کرد.
_ پیشرفت شخصیت انسان و دستیابی به شخصیتی قوی تر.
_ افزایش فن بیان و سرعت کلام.
_ درمان بسیاری از بیماری های عادی مثل لکنت زبان، زکام و سردرد.
_ پیش گیری از بیماری های خطرناکی مثل سرطان.
_ ترک عادات بد مثل پرخوری و یا استعمال دخانیات.
خواننده ی گرامی: تمام این وقایع روزی برای خود من اتفاق افتاد. آن روزی که سیگار می کشیدم، تصور این که روزی بتوانم ترکش کنم برایم دشوار بود. اما بعد از استمرار در گوش دادن به قرآن نه تنها بدون هیچ زحمتی سیگار را ترک کردم بلکه در عجب بودم که چرا و چگونه زندگی ام اینقدر تغییر کرده است؟ اما پس از مطالعه ی راهکارهای مدرن درمانی و به خصوص درمان از طریق صدا و امواج صوتی، به راز تغییر بزگ زندگیم پی بردم. که آن راز بزرگ همان گوش دادن به قرآن است… و هیچ کاری برای من آسان تر از گوش دادن مستمر به قرآن کریم نیست.
این گفتگو و بحث ایمانی را که خودم با تمام وجود درک کردم و با آن زندگی کردم را را با این سخنان پایان می دهم که با گوش دادن به قرآن هرگز وقتت تلف نمی شود و بلعکس حس می کنی چقدر وقت اضافه داری! وقتی پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید: صدقه از مال کم نمی کند. ما هم می توانیم بگوییم که گوش سپردن به قرآن وقتمان را نمی گیرد و اگر ما تمام وقتمان را برای گوش دادن به قرآن سپری کنیم، باز هم شاهد برکتی خواهیم بود که الله تعالی در وقتمان گذاشته است و به ما توفیق انجام اعمال صالح را عطا نموده است و بسیاری از مشکلات و کمبود وقتمان را حل کرده است و تو خواهی دید، عملی را که قبلا روزها برای انجام دادنش وقت می گذاشتی، پس از گوش سپردن به قرآن و وقت گذاشتن برای آن، همان کار را در عرض چند دقیقه انجام خواهی داد.
از الله تعالی می خواهیم که قرآن را شفایی برای قلب هایمان و نوری در دنیا و آخرتمان قرار دهد. تا ما را با رحمت و لطف بی پایانش شاد گرداند. اوست که با کتاب رحمت و شفایش بر ما منت نهاده و در این آیه این گونه ما را مخاطب قرار داده است: (یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ* قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ) [یونس: ۵۷-۵۸].
ای مردم! اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است؛ و درمانی برای آنچه در سینه‌هاست؛ (درمانی برای دلهای شما) و هدایت و رحمتی است برای مؤمنان!
بگو: «به فضل و رحمت خدا باید خوشحال شوند؛ که این، از تمام آنچه گردآوری کرده‌اند، بهتر است!»

 

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: شنبه 21 تير 1393برچسب:چگونه سلول های مغزی با گوش دادن به آیات الله متأثر می شوند؟, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

شرایط توبه:

ﺷﺮﻭﻁ ﺗﻮﺑﻪ ﭘﻨﺞ ﺗﺎ ﺍﺳﺖ :

ﺷﺮﻁ ﺍﻭﻝ : ﺩﺭ ﺗﻮﺑﻪ ﺍﺵ ﺑﺎ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺧﻼﺹ ﺩﺍﺷﺘﻪﺑﺎﺷﺪ، ﯾﻌﻨﯽ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺗﻮﺑﻪ ﻭﯼ ﺍﺯ ﺟﻬﺖ ﺭﯾﺎﺀ ﯾﺎ
ﻧﯿﮑﻨﺎﻣﯽ ﯾﺎ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﻣﺨﻠﻮﻕ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﯾﺎ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻠﯽﺩﻧﯿﻮﯼ ﺑﺎﺷﺪ، ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﻘﻮﺍﯼ ﺍﻟﻬﯽ ﻭ ﺧﻮﻑﺍﺯ ﻋﻘﺎﺏ ﺍﺧﺮﻭﯼ ﻭ ﺍﻣﯿﺪ ﺑﻪ ﺛﻮﺍﺏ ﺗﻮﺑﻪ ﮐﺮﺩ، ﺍﻭ ﺩﺭ
ﺗﻮﺑﻪ ﺍﺵ ﺍﺧﻼﺹ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ.

ﺷﺮﻁ ﺩﻭﻡ : ﺑﺨﺎﻃﺮ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺗﮑﺐ ﺷﺪﻩ ﻧﺎﺩﻡ ﻭ
ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﮕﻮﻧﻪ ﺍﯾﮑﻪ ﺩﺭ ﻧﻔﺲ ﺧﻮﺩ ﺣﺴﺮﺕ ﻭﺣُﺰﻥ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩ،ﻭ ﺁﻧﺮﺍ ﺍﻣﺮ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺑﭙﻨﺪﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧﻼﺹﺷﻮﺩ .

ﺷﺮﻁ ﺳﻮﻡ : ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﺳﺖ ﺑﮑﺸﺪ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺁﻥﺍﺻﺮﺍﺭ ﻧﻮﺭﺯﺩ، ﻣﺜﻼ ﺍﮔﺮ ﮔﻨﺎﻩ ﺍﻭ ﺗﺮﮎ ﻭﺍﺟﺒﯽ ﺍﺳﺖﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺁﻧﺮﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﺪ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﮔﻨﺎﻫﺶ
ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻓﻌﻞ ﺣﺮﺍﻣﯽ ﺍﺳﺖ، ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﺸﯿﺪﻩﻭ ﺩﻭﺭﯼ ﮐﻨﺪ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﮔﻨﺎﻩ ﺍﻭ ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺳﺖﺑﺎﯾﺪ ﺣﻘﻮﻗﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﺀ ﮐﻨﺪ ﻭ ﯾﺎ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺣﻼﻟﯿﺖﺑﻄﻠﺒﺪ .

ﺷﺮﻁ ﭼﻬﺎﺭﻡ : ﻋﺰﻡ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﮔﺮ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ
ﺁﯾﻨﺪﻩ ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﻣﺮﺗﮑﺐ ﺁﻥ ﻧﺸﻮﺩ، ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭ ﻗﻠﺒﺶﻋﺰﻡ ﻣﺆﮐﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺳﺮﺍﻍ ﺁﻥ ﮔﻨﺎﻫﯽ
ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻮﺑﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽ ﮔﺮﺩﺩ.

ﻭ ﺷﺮﻁ ﭘﻨﺠﻢ : ﺗﻮﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﻭﻗﺖ ﻗﺒﻮﻝ ﺑﺎﺷﺪ،ﺍﮔﺮ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻓﻮﺕ ﻭﻗﺖ ﻗﺒﻮﻝ ﺗﻮﺑﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮﺑﻪﺍﺵ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ، 

ﻭ ﻓﻮﺕ ﻭﻗﺖ ﻗﺒﻮﻝ ﺗﻮﺑﻪ ﺑﺮﺩﻭ ﺣﺎﻟﺖ ﻋﺎﻡ ﻭ ﺧﺎﺹ ﺍﺳﺖ : ﺣﺎﻟﺖ ﻋﺎﻡ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻧﯽﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ (ﺑﺠﺎﯼ ﻣﺸﺮﻕ) ﺩﺭ ﻃﺮﻑ ﻣﻐﺮﺏﻃﻠﻮﻉ ﮐﻨﺪ ( ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺮﭘﺎﯾﯽ ﻗﯿﺎﻣﺖﺍﺳﺖ) ، ﺗﻮﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻭﻗﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ
ﺷﺪ، ﭼﻮﻧﮑﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﺘﻌﺎﻝ ﻣﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﺪ : « ﯾَﻮْﻡَ ﯾَﺄْﺗِﯽﺑَﻌْﺾُ ﺁﯾَﺎﺕِ ﺭَﺑِّﮏَ ﻻ ﯾَﻨْﻔَﻊُ ﻧَﻔْﺴﺎً ﺇِﯾﻤَﺎﻧُﻬَﺎ ﻟَﻢْ ﺗَﮑُﻦْ ﺁﻣَﻨَﺖْﻣِﻦْ ﻗَﺒْﻞُ ﺃَﻭْ ﮐَﺴَﺒَﺖْ ﻓِﯽ ﺇِﯾﻤَﺎﻧِﻬَﺎ ﺧَﯿْﺮﺍً» ( ﺍﻧﻌﺎﻡ158) . ﯾﻌﻨﯽ : «ﺭﻭﺯﯼ ﭘﺎﺭﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﻧﺸﺎﻧﻪﻫﺎﯼ
ﭘﺮﻭﺩﮔﺎﺭﺕ ( ﻧﺸﺎﻧﻪﻫﺎﯼ ﺭﺳﺘﺎﺧﯿﺰ) ﻓﺮﺍ ﻣﯽﺭﺳﺪ ﺍﻣّﺎ
ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﯾﻤﺎﻥﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻩﺍﻧﺪ، ﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﯾﻤﺎﻥ
( ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﭘﺴﻨﺪﯾﺪﻩﻧﮑﺮﺩﻩﺍﻧﺪ ﻭ ) ﺧﯿﺮﯼ ﻧﯿﻨﺪﻭﺧﺘﻪﺍﻧﺪ،
ﺳﻮﺩﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺸﺎﻥ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺷﺖ 

والله اعلم

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: شنبه 21 تير 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

f17d1462f92981e0accf9d52feb92b2f739890.mp4 -

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: چهار شنبه 16 بهمن 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

(داستانی زیبا در مورد یک جوان مثبت‌نگر) ترجمه : صلاح الدین مصلح در دههٔ سی میلادی، دانشجوی جدیدی در یکی از دانشگاههای مصر وارد دانشکدهٔ کشاورزی شد. هنگامی که وقت نماز فرا رسید بدنبال جایی گشت تا در آن نماز بخواند. به او گفتند که در دانشکده جایی برای نماز خواندن وجود ندارد؛ اما اتاق کوچکی در زیرزمین هست که می‌توانی در آن نماز بخوانی! دانشجو به اتاق موجود در زیرزمین رفت، در حالی که در مورد افراد داخل دانشکده تعجب کرده بود که چرا به نماز هیچگونه اهمیتی نمی‌دهند؟! آیا واقعا نماز می‌خوانند یا نه؟! خلاصه اینکه وارد اتاق شد و حصیری قدیمی در آن یافت. اتاق نامرتب و کثیف بود. در آنجا کارگری را دید که مشغول نماز خواندن است، از او پرسید: شما اینجا نماز می‌خوانید؟! کارگر پاسخ داد: ای بابا! هیچ‌یک از آدم‌های بالا اهل نماز نیستند و غیر از این اتاق جای دیگری برای نماز خواندن وجود ندارد. آن دانشجو معترضانه گفت: اما من اصلا در زیرزمین نماز نمی‌خوانم! از زیرزمین خارج شده و به دنبال جایی شناخته شده و مشخص در دانشکده گردید. او کار بسیار عجیبی انجام داد! ایستاد و با صدای بلند شروع به اذان گفتن کرد!! همه جا خوردند و دانشجویان شروع به مسخره کردن وی کرده و او را به همدیگر نشان داده و دیوانه‌اش خواندند. اما او هیچ توجهی به آنها نکرد. کمی نشست و سپس برخاست و اقامهٔ نماز را به جا آورده و شروع به خواندن نماز کرد، انگار هیچ کسی را در اطراف خود نمی‌دید. او به تنهایی نماز می‌خواند… یک روز… دو روز… به همین منوال ادامه داد… بقیه به او می‌خندیدند؛ اما با گذشت روزها این خنده‌ها و مسخره‌ها برایش عادی شدند… ناگهان تغییر عجیبی رخ داد… کارگری که در زیرزمین نماز می‌خواند، از زیرزمین بیرون آمده و شروع به نماز خواندن با او کرد… سپس به چهار نفر رسیدند و بعد از گذشت یک هفته یکی ازاساتید هم به آنها ملحق شد! این موضوع در کل دانشکده پیچید و همه در مورد آن حرف می‌زدند. رئیس دانشکده این دانشجو را خواسته و به او گفت: چیزی که اتفاق می‌افتد اصلا قابل قبول نیست، یعنی شما دارید وسط دانشکده نماز می‌خونید؟!، ما برای شما اتاق منظم و مرتبی به عنوان مسجد می‌سازیم تا هر کس وقت نماز بتواند در آن نماز بخواند. و بدین ترتیب اولین مسجد در دانشکدهٔ کشاورزی ساخته شد. قضیه به اینجا ختم نشد، دانشجویان دیگر دانشکده‌ها هم غیرتمند شده و گفتند: چرا دانشجویان دانشکدهٔ کشاورزی مسجد داشته باشند و ما نداشته باشیم؟! بدین ترتیب در هر دانشکده‌ای یک مسجد ساخته شد. این دانشجو در یکی از موقعیت‌های زندگی خود با مثبت‌نگری رفتار نمود، بنابراین نتیجهٔ آن بسیار بزرگتر از چیزی بود که تصورش می‌رفت… و همچنان این شخص چه در قید حیات باشد، چه نباشد، برای هر مسجدی که در دانشگاه‌ها ساخته می‌شود و یاد الله در آن می‌شود اجر و پاداش آن به وی نیز می‌رسد. وی چیزی را به زندگی اضافه نمود. در اینجا سؤالی مطرح می‌گردد: واقعا ما چه چیزی به زندگی اضافه کرده‌ایم و چه دستاوردی برای دیگران داشته‌ایم؟! سعی کنیم در هر جایی که هستیم تأثیر گذار باشیم، و بکوشیم تا اشتباهات اطراف‌مان را اصلاح کنیم… از پیمودن راه حق خجالت نکشیم و از الله ـ سبحانه و تعالی ـ توفیق بخواهیم. پندها: - برای خودت و دیگری پرچمی را بر افروز و اجر و پاداش آن را به دست بیاور زیرا «هر کس سنت حسنه‌ای را پایه‌گذاری کند، برای اوست اجر آن، و اجر هر کسی که بدان عمل نماید» [حدیث نبوی به روایت ابن ماجه و دیگران] - خیر و نیکی در مردم فراوان است؛ اما آنها به کسی نیاز دارند که از خواب غفلت بیدارشان کند. پس در انجام خیر درنگ نکن و فرصت را از دست مده. - به منفی‌گرایان و مسخره‌کننده‌گان هیچ توجهی نکن؛ به راهت ادامه بده و آنچه که پیامبران در هنگام دعوت اقوامشان بسوی خیر، به آن دچار شدند را به یاد آور.

شبکه اجتماعی اهل سنت: http://sunnicloob.ir/serveh#ixzz2mE1ceSfd

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: یک شنبه 10 آذر 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: یک شنبه 10 آذر 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

بهترين سخن : كتاب الله. (بخاري)
بهترين هدايت: سنت رسول الله (راهنمايي پيامبر). ( بخاري)
بهترين عبادت: ذكر خدا و نماز سر وقت.( بخاري)
بهترين عمل : ايمان به خدا و جهاد در راه او. ( بخاري)
بهترين سوره قرآن : سوره حمد ( بخاري)
بهترين آيه قرآن : آية الكرسي. (ابو داوود)
بهترين نعمت بهشت: رضاى الهي . ( بخاري)
بهترين گروه مسلمان : رزمندگان جنگ بدر. ( بخاري)
بهترين روز: جمعه . ( مسلم)
بهترين خير : آشتي و اصلاح ميان مردم : (ترمذي)
بهترين نماز فرض : آن است كه در مسجد و با جماعت خوانده شود (مسلم )
بهترين نماز بعد ازنمازهاي فرض : نماز تهجد (مسلم)
بهترين نماز سنت : آن است كه در خانه خوانده شود. ( بخاري)
بهترين دعا : دعاي روز عرفه . ( ترمذي)
بهترين كيفيت گرفتن روزه سنت : يك روز در ميان مانند روزه داوود ‹ع› (بخاري)
بهترين سخن و گفته پيغمبران: ‹لا اله الا الله وحده لا شريك له› ( ترمذي)
بهترين برده اي كه آزاد شود:گران ترين و با ارزشترين برده نزد صاحبش.( بخاري)
بهترين جهاد : گفتن سخن حق نزد پادشاه ستم گر ( ابن ماجه)
بهترين صف نماز براي مردان : صف اول ( مسلم)
بهترين صف نماز براي زنان : صف آخر (مسلم)
بهترين سرزمين خدا : مكه ( ترمذي)
بهترين چيز كه به بنده عطا شده : خوش رفتاري . ( ابن ماجه)
بهترين رنگ لباس : سفيد ( ترمذي)
بهترين گواه:شاهدي است كه قبل از پرسيدن،گواهي دهد( مسلم)
بهترين متاع دنيا : زن نيكو كار ( مسلم)


شبکه اجتماعی اهل سنت: http://sunnicloob.ir/amanaman#ixzz2mDoICI9K

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: یک شنبه 10 آذر 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

شیعه میگوید:
 در صحیح الترمذی: باب ما جاء فی شأن الصراط اینگونه نوشته شده است:
«انس مى گوید: از پیامبر(صلى الله علیه وآله) درخواست كردم كه در قیامت درباره من شفاعت كند، وى پذیرفت و فرمود: من این كار را انجام مى دهم. به پیامبر(صلى الله علیه وآله)گفتم: شما را كجا جستجو كنم؟ ابتدا فرمودند: در كنار صراط، عرضه داشتم اگر شما را در کنار صراط ملاقات نکردم شما را در کجا می توانم ببینم؟ فرمودند کنار میزان، عرضه داشتم اگر شما را در کنار میزان ملاقات نکردم شما را در کجا می توانم ببینم ؟ فرمودند کنار حوض، بدرستیکه من بغیر از این سه مکان جایی نمی روم. 
همانطوری که ملاحظه می فرمائید انس بن مالک مستقیما از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در همین دنیا طلب شفاعت نمود و از خداوند طلب نکرد حال آیا این صحابه رسول خدا بخاطر این عملش گناهکار و مشرک می شود ؟! و یا اینکه (نعوذ بالله) پیامبر اکرم آیه: ( لله الشفاعة جمیعا و آیه و لا تدعوا مع الله احدا ) را نشنیده بودند ؟ و به همین خاطر ( نشنیدن آیه ) انس را از طلب شفاعت نهی نکردند !!! و یا اینکه آیه را شنیده بودند ولی نعوذ بالله معنای آیه را نفهمیده بودند !!! ولی ابن تیمیة و محمد بن عبد الوهاب و پیروانشان معنای آیه را فهمیده بودند !!! زیرا شاید در نظر وهابیها ابن تیمیة و محمد بن عبد الوهاب از پیامبر و اصحابش نسبت به فهم آیات قرآن آگاهی بیشتری داشته باشند !!! شما قضاوت کنید
سنی میگوید:
ما را اعتراضی نیست اگر شما مثل حضرت انس رضی الله عنه رفتار کنید یعنی:
1- اول رسول الله صلی الله علیه وسلم را پیدا کنید 
2 - و بعد ببینید ایشان قبول میکنند که شفیع شما باشند. و آیا  شما پیش او مانند انس عزیز هستید
اما اجرای این دو شرط ممکن نیست. نه میتوانید رسول را بیابید،چون او حالا روی کره زمین نیست و نه او حرف شما را میشنود و نه جواب میدهد
این به این میماند که ما بشما بگوییم شیرجه زدن از بالای کوه و افتادن بر سر صخره حرام است و باعث مرگ شما میشود  و شما بگویید حضرت انس را ببین از بالای تخته به درون استخر پریده است
 محیط را ببین! مکان را ببین! آب را ببین! سنگ را با آب مقایسه میکنی ؟!!
حضرت انس جلوی پیامبر صلی الله علیه وسلم ایستاد و در خواست کرد و تا جواب نشنید  آرام نگرفت آیا انس جلوی مجسمه پیامبر ایستاد؟ پس دیدید دارید قیاس مع الفارق میکنید!
اما هیچکس بعد از مرگ ایشان نرفت سر قبر رسول که شفیع من باش. 
حالا اگر شیعه بگوید منظور ما موضوع  خود شفاعت است،که شما وهابی ها آنرا حرام میدانید 
جواب این است که شفاعت را ما حرام نمیدانیم آب انگور را ما حرام نمیدانیم اما شما دارید شراب را بنام آب انگورمعرفی میکنید !
شما دارید شرک را بنام شفاعت ترویج میدهید 
 درخواست از زنده بر کاری که توانایی دارد جایز است.
در داستان بالا رسول الله صلی الله علیه وسلم زنده بودند و توانایی بر شفاعت در روز قیامت را هم الله به ایشان اعطاء کرده است.
 یعنی پیامبر میدانستند بهشتی هستند  و پیامبر میدانستند که حق شفاعت دارند  لذا به انس وعده دادند که در حق او شفاعت خواهند کرد،  پس این حدیث، مطابق عقاید ماست.
 و شما برای اثبات عقیده خود، باید حدیثی پیدا کنید که مسلمانان بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه وسلم برایش ضریح طلایی ساختند و از جسد مرده ایشان، حاجت طلبیدند تا حرفتان را بپذیریم!!
پس ما شفاعت در قیامت را قبول داریم اما درخواست از مرده را قبول نداریم. شیعه اگر میخواهد حرف خود را به کرسی بنشاند باید حدیثی بیاورد که حاجت خواهی  از قبور و توسل به مرده را اجازه دهد و چنین حدیثی نیست ولی حتی اگر میبود هم قابل قبول نبود زیرا قرآن ما را از پرستش و توسل به مردگان منع کرده و مرده ها را بی شعور و بی اطلاع از دنیا دانسته است.
و در حدیث دیگری دیدم که یک صحابی از رسول الله صلی الله علیه وسلم خواست که  برایش دعا کند تا او رفیق پیامبر در بهشت باشد و رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود پس خیلی  سجده کن تا این کار ( شفاعتم  و اجابت دعا ) ممکن و آسان  شود 
دوباره تکرار میکنم که شفاعت زنده  را قبول داریم و شفاعت کسی که توانایی بر کاری را دارد را قبول داریم. اما شما مرده را قبول نداریم زیرا شفاعت خواهی از مرده بدعتی زشت و کاری نابخردانه است! و دلیلی از قرآن و سنت برای این کار بیخردانه نیست.

 

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: شنبه 9 آذر 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

امير المؤمنين عمر بن الخطاب (رضي الله عنه)
او عمر بن الخطاب بن نفيل بن عبدالعزي بن رياح بن عبدالله بن قرط بن رزاح بن عدي بن كعب بن لؤي بن غالب قرشي عدوي است كه نسب او در كعب بن لؤي به رسول الله (صلي الله عليه و سلم) مي رسد. 13 سال پس از عام الفيل متولد گرديد؛ كنيه اش ابوحفص مي باشد و از آنجا كه بوسيله او اسلام در مكه آشكار و علني شد و ميان كفر و ايمان جدايي افتاد به فاروق ملقب گرديد.
عمربن الخطاب قبل از اسلام
در كودكي به سختي و خشونت زندگي عادت كرد. او در كودكي براي پدر و دائي هايش چوپاني مي كرد. در جواني به تجارت روي آورد و توانست در اين راه موفق شود و داراي ثروت شود. در سفرهاي تجاري اش به يمن و شام توانست معارف متعددي كسب كند. از آنجايي كه از نظر خانوادگي داراي مكانت بالايي بود و همچنين داراي شخصيتي قوي و شجاعت بسياري بود توانست در ميان قريش جايگاه و مكانت بالايي كسب كند تا جايي كه ابن سعد مي گويد:
«عمر بن الخطاب قبل از اسلام ميان عرب در اختلافاتشان داوري مي كرد»
او داراي شخصيتي حكيم، شكيبا، شريف و داراي بلاغت و رسائي حجت بود و به همين سبب قريش او را به عنوان سفير خود منصوب كرده بودند.
ظهور اسلام
طبيعت مخلص و باوفاي عمر بن الخطاب باعث شده بود او در حد توان خود از قريش و مكه دفاع كند و در مقابل هر آنچه آن را باعث ضربه خوردن به قريش مي دانست بايستد. براي همين در آغاز دعوت رسول الله (صلي الله عليه و سلم) از آنجايي كه هنوز با اين دعوت آشنايي نداشت و آن را باعث بي رونقي مكه و از بين رفتن مكانت و ارزش قريش مي دانست به شدت در برابر آن مقاومت كرد تا جايي كه او از شديدترين افراد قريش در برابر كساني بود كه ايمان آورده بودند.
عمربن الخطاب در جاهليت زندگي كرده و كاملا با حقيقت آن آشنا بوده و به تمام آداب و سنن و ارزشهاي آن آشنايي داشت و براي همين وقتي به اسلام وارد شد زيبايي آن را كاملا درك كرد و به تفاوت عظيم بين آن و عقيده گذشته خود پي برد ...
اسلام آوردن عمربن الخطاب (رضي الله عنه)

اولين شعاع نور ايمان هنگامي بر قلب عمر بن الخطاب تابيد كه مشاهده كرد زنان مسلمان به علت اذيت و مشقت هايي كه از دست او متحمل شده اند سرزمين خود را ترك كرده و به حبشه مهاجرت مي كنند. ديدن اين صحنه قلب عمر بن الخطاب را به رحم آورد.
ام عبدالله بنت حنـتمه ـ رضي الله عنها ـ ‌مي گويد: هنگامي كه براي مهاجرت به حبشه آماده مي شديم، عمربن الخطاب ما را ديد و به نزد من آمده گفت: داريد مي رويد اي ام عبدالله؟ گفتم: آري به الله سوگند در زمين خدا خارج خواهيم شد، شما ما را اذيت كرديد و قهر و خشم خود را بر ما فرو آورديد، مي رويم تا اينكه خداوند فرجي حاصل كند. عمر گفت: خدا به همراهتان. اينجا رقت قلبي از او ديدم كه قبلا نديده بودم. وقتي عامر بن ربيعه آمد داستان را براي او بازگو كردم. او گفت آيا به اسلام آوردن او اميدوار شده اي؟ گفتم: آري، گفت: او اسلام نخواهد آورد تا اينكه خر خطاب اسلام بياورد! شايد ايمان آوردن عمر تا اين اندازه براي ربيعه عجيب و غير ممكن بود
اين قضيه در قلب عمر تاثير گذاشت تا اينكه بالاخره پس از حادثه اي اسلام آورد:
قريش تصميم به قتل رسول الله گرفت و از ميان آنها عمر بن الخطاب حاضر به اين كار شد اما خداوند چيز ديگري براي او اراده كرده بود.
به قول مولوي:
شمشير به كف عمــّـر، در قصد رسول آيد
در دام خدا افتـد، وز بخـت، نظـر يابد
عمر با شمشير لخت در گرماي شديد به سوي منزل ارقم به راه افتاد. در راه به نعيم بن عبدالله النحام برخورد. نعيم به او گفت: به كجا مي روي اي عمر؟ او قصدش را به نعيم گفت. نعيم او را از اين قصد بازمي دارد. اما عمر دست بردار نبود اينجا بود كه نعيم براي آنكه او را از اين كار بازدارد به او گفت: خواهر و داماد خودت مسلمان شده اند و تو را در گمراهي ات ترك كرده اند.
با شنيدن اين خبر، عمربن الخطاب به خانه خواهرش مي رود تا او و دامادش را تنبيه كند. در اين هنگام آنها در حال قرائت سوره «طه» بودند. وقتي عمر وارد شد خواهرش شر را در چهره او ديد. عمر گفت: اين صداي چه بود؟ آنها گفتند داشتيم صحبت مي كرديم. عمر گفت: يا اينگه گمراه شده ايد؟ دامادش به او گفت: اگر حق در غير دين تو باشد چه اي عمر؟ عمر با او درگير شد و او را بر زمين انداخت و بر سينه اش نشست. خواهرش به كمك شوهرش شتافت و خواست عمر را از او دور كند كه عمر ضربه اي بر صورتش زد كه خون از صورت خواهرش جاري شد.
خواهرش كه خشمگين شده بود به عمر گفت: اي دشمن خدا آيا براي اينكه خداوند را به يگانگي مي پرستم مرا مي زني؟ هر كاري مي خواهي بكن، اشهد أن لا إله إلا الله و اشهد أن محمدا رسول الله ما علي رغم مخالفت تو مسلمان شده ايم.
عمر با شنيدن اين سخنان پشيمان شد و از روي سينه دامادش برخواست و گفت: اين صحيفه را كه داشتيد مي خوانديد بدهيد به من تا بخوانم. اما خواهرش امتناع كرد و گفت تو نجس هستي و بايد غسل كني. عمر اين كار را كرد و خواهرش آيات سوره طه را به او داد. قرائت سوره طه تاثير عظيمي بر روي او بر جاي گذاشت تا اينكه به خواهرش گفت: شايسته است هركه اين سخنان را گفته به تنهايي پرستيده شود، مرا به سوي محمد راهنمايي كنيد.
پس از آن عمربن الخطاب به نزد رسول الله (صلي الله عليه و سلم) در خانه ارقم بن ابي الارقم رفته و در آنجا اسلام آورد. اسلام او در ماه ذي الحجه سال ششم نبوت (6 سال پس از نبوت رسول الله) بود. وي در آن هنگام 27 سال داشت. او سه روز بعد از حمزه بن عبدالمطلب اسلام آورد.
با اسلام عمر وضعيت مسلمانان تغيير يافت...
تاثير اسلام عمربن الخطاب (رضي الله عنه)
با اسلام حمزه بن عبدالمطلب (رضي الله عنه) و عمربن الخطاب (رضي الله عنه) موقعيت مسلمانان بهبود يافت و مشركين نـتوانستند مانند گذشته به رسول الله (صلي الله عليه و سلم) آزار برسانند.
عبدالله بن مسعود (رضي الله عنه) مي گويد: از هنگامي كه عمر (رضي الله عنه) اسلام آورد ما عزت يافتيم. تا قبل از آن نمي توانستيم در كنار كعبه طواف كنيم و نماز بگزاريم اما پس از اسلام او اين امكان را يافتيم.
صهيب بن سنان (رضي الله عنه) مي گويد: هنگامي كه عمر اسلام آورد، اسلام آشكار شد و بطور علني دعوت به آن آغاز گرديد و ما توانستيم به دور كعبه حلقه زده و جلسه بگيريم...
فردوسي در شاهنامه مي سرايد:
عـمـر كـرد اسـلام را آشــكـــار
بيـاراسـت گيـتي چــو بـاغ بهــار
تعداد مسلمانان در آن هنگام در حدود 40 مرد و 11 زن بود.

هجرت عمربن الخطاب (رضي الله عنه)
هجرت عمربن الخطاب برخلاف ديگران كاملا علني بود. عبدالله بن عباس مي گويد: علي بن ابي طالب (رضي الله عنه) به من گفت: هيچ يك از مهاجرين نبود مگر اينكه مخفيانه هجرت كرد، مگر عمر بن خطاب كه وقتي قصد هجرت نمود شمشيرش را بر گردن آويخت و كمان برگرفت ... و بسوي كعبه به راه افتاد، در آن هنگام قريشيان آنجا بودند،‌پس هفت بار كعبه را طواف نمود و آنگاه روبه قريش كرده و گفت: هرآنكه مي خواهد مادرش در عزايش بنشيند يا اينكه زنش بيوه و فرزندانش يتيم شوند مرا در پشت اين دره ملاقات كند. علي (رضي الله عنه) مي گويد: هيچ كس او را دنبال نكرد مگر گروهي از مستضعفين كه وي آنها را ارشاد كرد و به راهش ادامه داد.
هجرت او قبل از هجرت رسول الله (صلي الله عليه و سلم) بود
عمربن الخطاب (رضي الله عنه) در ميادين جهاد
علما بر اين اتفاق نظر دارند كه عمربن الخطاب (رضي الله عنه) در غزوه بدر و احد و تمام غزوات و نبردها به همراه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) بوده و در هيچ غزوه اي غائب نبوده است.
او در جنگ بدر دائي اش عاص بن هشام را به قتل رساند و اينچنين ثابت كرد كه رابطه خوني نبايد مانعي در برابر عقيده و جهاد باشد.
در غزوه احد (پس از آنكه تعداد زيادي از مسلمانان شهيد شدند)در پايان جنگ ابوسفيان رو بسوي مسلمانان گفت: امروز مساوي شديم،‌ بدر در برابر احد، عمر بن الخطاب در جوابش گفت: «هرگز مساوي نيستيم،‌ كشته شدگان ما در بهشتند و كشته شدگان شما در آتش» آنگاه ابوسفيان از او پرسيد: آيا محمد را كشته ايم؟ عمر (رضي الله عنه) در پاسخش گفت: هرگز! او زنده است و اكنون سخن تو را مي شنود. ابوسفيان گفت: تو نزد من از ابن قمئه راستگوتر هستي (ابن قمئه به دروغ ادعا كرده بود رسول الله (صلي الله عليه و سلم) را كشته است)
در غزوه حنين در شروع نبرد مسلمانان كه جمع زيادي از آنان تازه اسلام آورده بودند (اين غزوه پس از فتح مكه روي داد) عده اي از آنان به جمع زياد خود مغرور شده و گفتند :«امروز ديگر به خاطر كمي تعدادمان مغلوب نخواهيم شد» اما از سوي دشمن غافلگير شدند و شكست خورده عقب نشيني كردند تنها عده كمي از اصحاب پيامبر از جمله ابوبكر و عمر و علي بن ابي طالب و عباس بن عبدالمطلب و فضل بن عباس و ابوسفيان بن حارث و پسرش و ربيعه بن حارث و عده كم ديگري دور رسول الله (صلي الله عليه و سلم) باقي ماندند كه خداوند مسلمانان را در آن جنگ پس از آنكه شكست خورده بودند پيروزي بخشيد و مهاجرين و انصار و ياران نخستين پيامبر توانستند با نيروي ايمان خود بر دشمن پيروز شوند.
در سال 9 هجري وقتي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) از آمادگي ارتش روم براي حمله به شمال عربستان اطلاع مي بابد فرمان بسيج عمومي اعلام مي كند. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) لشكر ارسالي به تبوك را به علت گرمي هوا و دوري راه «جيش العسره» (لشكر سختي)نام گذاشت. ضمنا رسول الله (صلي الله عليه و سلم) براي تجهيز اين لشكر فرمان جهاد مالي صادر كرد و همه مسلمانان براي تجهيز اين لشكر مبالغ زيادي در حد وسعت مالي خود انفاق كردند كه عمربن الخطاب (رضي الله عنه) نصف تمام ثروتش را بخشيد!
اين تنها نمونه هايي از حضور اميرالمومنين عمربن الخطاب (رضي الله عنه) در ميادين جهاد است كه نمي توان در اين مجال اندك به همه رشادت هاي اين صحابي دلير اشاره كرد.
اهميت احاديث عمربن الخطاب (رضي الله عنه)
عمربن الخطاب (رضي الله عنه) بر ملازمت و همراهي رسول الله بسيار حريص و پايبند بود بطوري كه هميشه در مجالس و مواعظ پيامبر حاضر بوده و تا پايان مجلس جاي خود را ترك نمي كرد. هنگامي كه در سالهاي اول پس از هجرت كارواني در هنگام خطبه پيامبر به مدينه رسيد و جمعي از حاضران براي خريد از كاروان خطبه را رها كرده و پيامبر را با عده كمي از يارانش تنها گذاشتند عمربن الخطاب جزو عده كمي بود كه خطبه پيامبر را ترك نكرد. در مورد اين قضيه آيات پاياني سوره جمعه نازل شد.
به علت اين شوق و علاقه، احاديث زيادي از طريق ايشان به ما رسيده است كه تعداد كل اين احاديث 539 حديث مي باشد و گفته شده 537 حديث كه امام بخاري (بخارايي) 34 حديث و امام مسلم نيشابوري 21 حديث از ايشان روايت نموده اند كه از اين تعداد 26 حديث متفق عليه مي باشند(يعني بخاري و مسلم هر دو روايت نموده اند) و بقيه اين احاديث در ديگر كتب حديث مي باشند.
احاديث روايت شده بوسيله عمر فاروق (رضي الله عنه) داراي ارزش علمي و عقيدتي بسياري هستند از جمله حديث معروف «إنما الأعمال بالنيات» (همانا اعمال به نيت ها بستگي دارند) كه امام بخاري آن را به عنوان اولين حديث صحيح بخاري قرار داده است و همچنين حديث جبرئيل كه در آن، اسلام ، ايمان و احسان و مسائل اساسي ديگري شرح داده شده است. امام نووي اين حديث را پس از حديث «إنما الأعمال بالنيات» در كتاب «اربعين» خود قرار داده است. احاديث مهم ديگري نيز توسط ايشان روايت شده كه مي توان به كتب حديث مراجعه كرد.
عمربن الخطاب (رضي الله عنه) اولين اميرالمؤمنين
پس از وفات خليفه اول مسلمين ابي بكر صديق (رضي الله عنه)، عمربن الخطاب (رضي الله عنه) به مقام خلافت رسيد. از ديدگاه اهل سنت عمربن الخطاب (رضي الله عنه) دومين خليفه از پنج خليفه راشد مي باشد (ابوبكر، عمر، عثمان، علي، حسن) او اولين كسي بود كه لقب اميرالمومنين يافت. (ابوبكر صديق از سوي مسلمانان خليفه رسول الله ناميده مي شد).
دوران خلافت اميرالمومنين به اعتراف مورخين پرشكوهترين دوران حكومت اسلامي در تمام تاريخ مي باشد. توسعه خلافت اسلامي از جزيره العرب بسوي سرزمين پارس (ايران) تا سرزمين هند و شام (به همراه فلسطين)و مصر و ليبي (بخش بزرگي از شمال آفريقا) باعث شد در عرض مدت كمي سرزمين بزرگي به دست مسلمانان بيافتد.
به روايت تاريخ مسلمين با اخلاق و ايمان خود به همراه فتح سرزمينها، قلبها را نيز فتح مي كردند بطوري كه مردم اين سرزمينهاي تازه فتح شده بدون هيچگونه اجبار و خونريزي به اسلام گرويدند.
داستان فتوحات اسلامي از باشكوهترين و زيباترين داستانهاي حماسي و قهرماني است كه برعكس ديگر حماسه ها علاوه بر واقعي بودن به افسانه مي ماند. در اين فرصت اندك مجال ذكر تمام فتوحات و قهرمانيهاي صحابه در فتوحات دوران فاروق نيست. شايسته است برادران و خواهران خود به كتب سيرت و تاريخ مراجعه كنند...
فاروق، اولين شهيد محراب
اميرالمومنين عمربن الخطاب (رضي الله عنه) پس از 10 سال و نيم خلافت در سن 63 سالگي پس از آنكه روز چهارشنبه كه چهار روز از آخرين ماه سال 23 هجري باقي مانده بود در هنگام امامت نماز صبح توسط ابولولو فيروز مورد ضربه خنجر قرار گرفت، چهار روز بعد وفات يافت.
ابولولو مجوسي پس از آنكه در هنگام نماز صبح 6 ضربه خنجر بر پيكر او وارد كرد ديوانه وار به نمازگزاران حمله كرده و 13 نفر را زخمي كرد كه 7 نفر آنها كشته شدند و هنگامي كه ديد گرفتار شده است خودش را كشت.
بعدها عمر (رضي الله عنه) درباره كسي كه او را مورد ضربت قرار داده پرسيد و هنگامي كه دانست توسط يك آتش پرست مورد حمله واقع شده خداوند را شاكر شد و گفت: سپاسگذارم كه قاتل من فردي است كه در حضور خدا، حتي با يك سجده اي كه براي خدا انجام داده باشد، نمي تواند با من طرح دعوا نمايد...
او بارها قبل از اين از خداوند طلب شهادت نموده بود. زيد بن اسلم از پدرش روايت مي كند كه عمربن الخطاب (رضي الله عنه) دعا مي كرد: «خدايا شهادت در راه خودت و در سرزمين پيامبرت به من عطا كن» برخي از يارانش از او پرسيدند چگونه ممكن است شما در مركز خلافت و در اوج قدرت حكومت اسلامي به شهادت برسيد و او در جواب آنها فرمود: «اگر خداوند بخواهد مي شود» براي همين وقتي كه پزشكان از بهبودي او قطع اميد كردند با حالتي آرام گو اينكه انتظار چنين چيزي را داشت گفته آنان را تاييد كرد.
او عمربن الخطاب است
كسي كه حتي در دوران خلافت خود وقتي كه بخش پهناوري از دنياي آن روز تحت فرمان او بود زندگي ساده و زاهدانه خود را ترك نكرد. كسي كه در دوران خشكسالي براي همدردي با ديگر مسلمانان غذاي كافي نخورد تا جايي كه رنگ رخساره اش به تيرگي گراييد. كسي كه براي سركشي به امور مسلمانان خود شبانه در كوچه هاي مدينه گشت مي زد.
كسي كه نمايندگان دول با ديدن سادگي اش او را نمي شناختند.
كسي كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) در باره اش مي گويد: «اي عمر تو از راهي عبور نمي كني مگر آنكه شيطان از راه ديگري عبور مي كند» (يعني از تر س تو از راهي كه تو عبور كني نمي گذرد) (به روايت بخاري 3683 و مسلم2386)
و چه زيبا مي گويد مولانا:
عمر آمد، عمر آمد، ببين سر زير شيطان را
بهار آمد، بهار آمد بِهِل خواب سباتي را
و در جاي ديگر باز مولوي مي سرايد:
خيز كه روز مي رود، فصل تموز مي رود
رفت و هنوز مي رود، ديو ز سايه عمر
رضي الله عنه و أرضاه

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: جمعه 8 آذر 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

امام ابو عبد الله محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن مغیره بن بردزبه جعفی بخاری، در روز جمعه بعد از نماز، در 13 ماه شوال سال 194 هجری در بخارا( یکی از شهرهای ازبکستان کنونی) در خانواده ای متدین چشم به دنیا گشود،پدرش اسماعیل ،یکی از علمای حدیث ، در آن زمان بود.

تاریخ نویسان می گویند: امام محمد بخاری در کودکی به علت بیماری نابینا  گردید؛ وطبیبان از علاجش ناتوان شدند، مادرش بسیار غمگین بود وشبانه و روز دعا می کرد واز خدا می خواست که بینائی فرزندش به وی بازگرداند؛ شبی حضرت ابراهیم علیه السلام را در خواب دید که به او می گوید: بخاطر دعاهایت خداوند بینائی فرزندت را به او برگردانیده است؛ پس چون صبح نمود دید که  خداوند فرزندش را شفا داده وبینائی اش را به وی باز گردانیده است.

امام محمد بخاری از همان آغاز کودکی شیفته علم حدیث بود، لذا  تحصیلات خود را از مکاتب سنتی  بخارا آغاز کرد،  پس از فراگیری تحصیلات ابتدائی به حلقه ی دروس علمای حدیث پیوست، سپس برای تحصیل وفراگیری علم بیشتر به سرزمینهای دیگر مانند: نیشاپور،  ری، بلخ ،مکه، مدینه، بصره، کوفه، بغداد، دمشق، فلسطین و...که مراکز علمی آن زمان بشمار می آمدند،مسافرت کرد، او در این مسافرتها که به اقطار جهان نمود با بسیاری از حفاظ و اهل حدیث  ملاقات کرد، واحادیث زیادی شنید وروایاتهای فراوانی نوشت.

امام بخاری حافظه وهوش خاصی داشت، بطوری که از همان دوران کودکی اساتیدش ضریب هوشی خارق العاده ای را در سیمایش می دیدند، روزی احمد بن حفص ـ یکی از اساتیدش ـ ، نگاهی به وی انداخت وگفت: این شخص به شهرت خواهد رسید.

حاشد بن اسماعیل می گوید: محمد بن اسماعیل بخاری، کودکی بیش نبود وهمراه ما از محضر اساتید حدیث کسب فیض می کرد، ما می نوشتیم اما او چیزی نمی نوشت، ما به او می گفتیم: این آمدن ورفتنت چه فایده ای دارد شما که چیزی نمی نویسید؟! او بعد از گذشت شانزده روز به ما گفت: شما مرا بسیار سرزنش می کنید؛ اکنون آنچه نوشته اید بیاورید وبه من نشان دهید. ما نوشته هایمان که حدود پانزده هزار حدیث بود به وی نشان دادیم، آنگاه امام بخاری همه ی آنها را همانگونه که نوشته بودیم از حفظش برای ما خواند وما برخی نوشته هایمان را تصحیح کردیم.

امام بخاری در قوت حافظه نابغه بود؛ ایشان می گویند: من صد هزار حدیث صحیح، ودویست هزار حدیث غیر صحیح از حفظ دارم.

هنگامی که امام بخاری به بغداد رفت ، وآوازه ایشان زبانزد خاص وعام گردیده بود، علما ومحدثین بغداد تصمیم گرفتند که حافظه ی امام بخاری را بیازمایند، لذا یک صد حدیث را انتخاب کردند ومتن وسند احادیث را وارونه نمودند ، یعنی متن هر حدیث را با سند حدیث دیگر مخلوط کردند وبرعکس، سپس ده نفر را برگزیدند، وبه هر کدام از آنان ده حدیث دادند، آنگاه هر کدام از آنان آن ده حدیث را از اول تا آخرش برای امام بخاری می خواند، واز امام سؤال می کرد،امام بخاری در پاسخ می گفت: این حدیث رانمی شناسم،این گونه یکی پس از دیگری ده احادیثش را به پایان رساند، وامام فقط می گفت: این حدیث را نمی شناسم.افراد نادانی که حاضر بودند، گفتند: او جاهل وناتوان است، ونمی داند، اما علما ومحدثین به یکدیگر نگاه کردند وگفتند که وی متوجه شده است.

آنگاه امام بخاری به نفر اول فرمود: حدیث اولی که برایم خواندی صحیحش چنین است، ومتن وسند آن را بیان نمود، واینگونه همه ی احادیثش را تصحیح واصلاح کرد، سپس به همین ترتیب متن وسند همه ی احادیث نه نفر دیگر نیز درست نمود، واشتباهاتشان را بیان کرد، سرانجام همه ی حضار به قدرت حفظ وذکاوت  شگفت انگیزش اعتراف نمودند.

شیوخ ایشان:

1-   عبید الله بن موسی عبسی (ت: 213هـ).

2-   مکی بن ابراهیم بلخی (ت: 215هـ).

3-   عبد الأعلی بن مسهر (ت: 218هـ).

4-   ابو نعیم فضل بن دکین (ت: 219هـ).

5-   آدم بن ایاس (ت:220هـ).

6-   عفان بن مسلم بصری (ت:220هـ).

7-   عبد الله بن عثمان مروزی (ت: 221هـ).

8-   یحیی بن معین (ت: 233هـ).

9-   علی بن مدینی (ت: 234هـ).

10-       احمد بن حنبل (ت: 241هـ).

11-       و...

شاگردان ایشان:

امام بخاری در عنفوان جوانی تدریس را آغاز نمود وآوازه اش به گوش تشنگان علم رسید، لذا جمعیت انبوهی برای شنیدن درس حدیث در محضرش حاضر شدند، امام در شهرهای بصره، بغداد، حجاز، بلخ وغیره به تدریس پرداخت، ودر اواخر عمرش به زادگاهش بخارا بازگشت، ومدت طولانی مشغول تدریس وتحدیث گردید، بیش از نود هزار نفر کتاب «صحیح» را از زبان ایشان شنیده اند، برخی از شاگردان برجسته ی امام را ذکر می نماییم:

1-   مسلم بن حجاج نیشاپوری (ت:261هـ)

2-   ابو عیسی محمد بن عیسی ترمذی (ت:279هـ)

3-   ابو عبد الرحمن احمد بن علی  نسائی (ت:303)

4-   ابو علی صالح جزره (ت: 293هـ).

5-   ابو عبد الله محمد بن نصر مروزی (ت:294هـ)

6-   ابو جعفر محمد بن عبدالله حضرمی (ت:297هـ)

7-   ابوبکر محمد بن اسحاق ابن خزیمه (ت:311هـ).

8-   محمد بن یوسف فربری

9-   ابراهیم بن معقل نسفی

10-   و....

تألیفات:

امام بخاری خدمات شایانی برای  اسلام  انجام داد، وکتابهای گرانبهای  از خود بجای گذاشت که مهمترین آنها کتاب ایشان در حدیث (الجامع الصحیح)« صحیح بخاری» می باشد،امام بخاری در عنفوان جوانی به تصنیف وتألیف روی آورده است. کتابهای دیگر امام بخاری عبارتند از:

الأدب المفرد               التاریخ الکبیر               التاریخ الأوسط           التاریخ الصغیر

التفسیر الکبیر            المسند الکبیر                کتاب العلل                کتاب رفع الیدین

کتاب الأشربه          کتاب القراءة خلف الإمام                     کتاب الضعفاء

بر الوالدین             کتاب الکنی                    خلق افعال العباد           أسامی الصحابه.

صحیح بخاری وانگیزه ی تألیف:

همچنان که ذکر نمودیم امام بخاری علاوه از کتاب «صحیح »کتابهای گرانبهای دیگر نیز به رشته تحریر در آورده است، اما کتاب «صحیح» که نام کاملش:«الجامع المسند الصحیح المختصر من امور رسول الله وسننه وایامه » می باشد، شهرت ومقام خاصی دارد، که باتفاق مسلمانان، صحیح ترین کتاب بعد از قرآن کریم می باشد، امام بخاری در مدت 16 سال تلاش و زحمت فراوان از میان ششصد هزار احادیثی که حفظ داشت انتخاب وتألیف نمود.

 امام بخاری می گوید: هر حدیثی را که می خواستم در کتابم بنویسم  ابتدا غسل می کردم ودو رکعت نماز می خواندم سپس استخاره می کردم، آنگاه بعد از اینکه به صحت آن یقین می کردم، آن را در کتاب «صحیح» ثبت می نمودم.

در عصر امام بخاری کتابهای مختلفی در متن حدیث تألیف شده بود، اما اکثر آن کتابها شامل احادیث صحیح وضعیف بود، روزی امام اسحاق بن راهویه، استاد امام بخاری خطاب به شاگردانش فرمود: چه خوب بود اگر احادیث صحیح رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را در کتابی مختصر جمع آوری می کردید.

بنابراین, این سخن توجه  امام بخاری را جلب نمود، لذا تصمیم گرفت  که کتابی مختصر که فقط حاوی احادیث صحیح باشد، جمع آوری نماید.

همچنین امام بخاری شبی در خواب می بیند که روبروی  رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ایستاده وبا یک بادبزنی حشرات را از ایشان دور می کند، آنگاه از معبرین؛ تعبیر خوابش را پرسید، آنها گفتند که: شما احادیث ساختگی ودروغ را از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم دور می کنید.

 سرانجام این خواب نیز اراده اش را مصمم تر نمود؛ وکتاب صحیح را تألیف کرد.

ترتیب صحیح بخاری:

امام بخاری کتاب  صحیح را به کتب، وکتب را ابواب مختلف تقسیم نموده است، کتاب  صحیح بخاری شامل 97 کتاب و3450 باب می باشد.

امام کتابش را به کتاب (بدء الوحی) آغاز کرده، سپس کتاب ایمان، بعد کتاب طهارت، آنگاه نماز، بعدش زکات، سپس روزه، بعد حج ذکر نموده است. سپس کتاب بیوع (معاملات) را آورده، بعد از معاملات مرافعات: شهادات، صلح ، وصیت، وقف، وجهاد، ذکر کرده است.آنگاه برخی ابواب غیر فقهی مانند: آغاز آفرینش، داستان زندگی پیامبران، بهشت ودوزخ، سپس مناقب قریش وفضیلت اصحاب پیامبرذکر کرده است.

بعد از آن سیرت وغزوه های پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آورده، وبعد از آن کتاب تفسیر ذکر نموده است.

سپس به فقه برگشته وکتاب نکاح، طلاق، ونفقه ذکر کرده، سپس کتاب خوراکیها، بعد شاگردان ایشان:

صیت وآوازه امام مسلم به گوش خاص وعام رسید، لذا طالبان حدیث وتشنگان میراث محمدی از گوشه واطراف سرزمین پهناور اسلام برای شنیدن وروایت حدیث به محضر امام می آمدند، افراد بی شماری از مجلس درس امام فیض بردند، حتی برخی از ائمه  واقران ایشان نیزاز وی حدیث روایت کرده اند، ما تعدادی از شاگردان امام دررا اینجا ذکر می نماییم: 

 1 ـ ابو عیسی ترمذی (ت:279هـ).

2 ـ ابو حاتم رازی

3 ـ  ابو بکر محمد بن اسحاق بن خزیمه (ت:311هـ)

4 ـ موسی بن هارون

5 ـ ابو عوانه یعقوب بن اسحاق اسفرائینی

6 ـ یحیی بن صاعد

7 ـ ابراهیم بن محمد بن سفیان( ت:308 هـ).

8 ـ ابراهیم بن ابی طالب

تألیفات:

امام مسلم خدمات شایانی برای اسلام ، بخصوص در زمینه جمع آوری احادیث انجام داده است ، وکتابهای مهمی درحدیث و علوم حدیث تألیف نموده که مهمترین آنها: (الجامع الصحیح)« صحیح مسلم » میباشد.

کتابهای دیگرايشان عبارتند از:

1 ـ کتاب العلل

2 ـ کتاب الأسماء والکنی

3 ـ کتاب الأقران

4 ـ کتاب المخضرمین

5 ـ کتاب من لیس له إلا راو واحد.

6 ـ کتاب اولاد الصحابه

7 ـ کتاب المسند الکبیر

8 ـ کتاب الجامع الکبیر

9 ـ کتاب التمییز

10 ـ کتاب طبقات التابعین.

صحیح امام مسلم وویژگیهای آن:

کتاب امام مسلم دومین کتاب صحیح بشمار می آید، صحیح بخاری وصحیح مسلم صحیح ترین کتاب بعد از قرأن کریم می باشد که امت اسلام صحیح بودنش را پذیرفته است.

امام مسلم در انتخاب احادیث ورجال دقت خاصی بکار برده است، حتی سعی نموده اختلاف الفاظ راویان نیز بیان نماید، واین کتاب عظیم را از میان هزاران روایات برگزیند.

 امام مسلم می فرماید: " این کتاب صحیح را از میان سیصد هزار حدیث انتخاب نموده ام".

از ویژگیهای صحیح مسلم اینست که تمام متون وطرق حدیث را یک جا ذکر می نماید، وآنها را در ابواب مختلف جدا جدا نمی سازد، چنان که امام بخاری انجام داده است، وهمچنین احادیث را تکرار نمی کند، مگر به ندرت؛ مثلا برای  اضافه ای که در سند یا متن حدیث وجود داشته باشد.

همچنین از ویژگیهای دیگرش اینست که امام مسلم در انتخاب الفاظ دقت زیادی بخرج داده، وسعی نموده  الفاظ راویان را ذکر نماید حتی در بیان صیغه ی روایت که آیا بلفظ "أخبرنا" یا " حدثنا " است.واگر گروهی یک حدیث را روایت کرده اند هرکدام برای بیان الفاظ حیث وصیغه ی تحدیث چه الفاظی بکار برده اند، واین لفظ ذکر شده مثلا لفظ کدام یک از راویان می باشد.

همچنین امام مسلم بشدت کوشیده است که بعد از مقدمه ی کتاب بجز احادیث مسند ومرفوع چیز دیگر از اقوال صحابه یا تابعین ذکر ننماید،ودر کتابش احادیث "معلق" نیز نیاورده است.

شایان ذکر است که امام مسلم برای  کتاب صحیح  تراجم ابواب قرار نداده بلکه احادیث متعلق به هر موضوع را یکجا جمع آوری کرده است، اما شارحان کتاب صحیح، برایش عنوان کتابها وابواب  قرار داده اند، و بهترین کسی كه برای صحیح مسلم ، کتاب وابواب قرار داده امام محیی الدین نووی است.

تعداد احادیث صحیح مسلم 4000 هزار حدیث می باشد.

شرح صحیح مسلم:

همچنانکه علمای اسلام به صحیح بخاری توجه خاصی داشته اند، به صحیح امام مسلم نیز از نظر شرح، اختصار، وبیان مسائل فقهی اش توجه ویژه ای نموده اند,.از شرحهای مشهور براین کتاب:

1 ـ "المعلم فی شرح کتاب مسلم " تألیف امام ابوعبد الله مازری است.

2 ـ "اکمال المعلم فی شرح صحیح مسلم" تألیف قاضی عیاض

3 ـ " المنهاج فی شرح صحیح مسلم بن الحجاج" تألیف امام محیی الدین نووی است که کاملترین وبهترین شرح صحیح مسلم بشمار می آید.

4 ـ " الملهم شرح صحیح مسلم" تألیف شیخ مشایخ ما امام شبیر احمد عثمانی.

مختصر صحیح مسلم:

عده ای از علما کتاب صحیح امام مسلم را اختصار نموده اند، که در اینجا  می توان به برخی از آنها اشاره نمود:

1 ـ مختصر امام ابوعبد الله شرف الدین مرسی.

2 ـ مختصر امام احمد بن عمر قرطبی، و خود امام قرطبی این مختصر را شرح داده وآن را " المفهم لما أشکل من تلخیص صحیح مسلم" نامیده است.

3 ـ مختصر امام زکی الدین عبدالعظیم منذری، براین کتاب توسط امام صدیق حسن خان قنوجی شرحی بنام " السراج الوهاج " نوشته شده است.

* کتاب مختصر امام منذری توسط محدث عصر علامه آلبانی تحقیق وچاپ شده، که ان شاء الله در آینده نزدیک ترجمه ی فارسی آن در دسترس محبان حدیث نبوی قرار خواهد گرفت.

 

وفات:

امام مسلم، عصر  یک شنبه ، ماه رجب سال 261 هجری در سن 57 سالگی چشم از جهان فروبست ودر نصرآباد نیشاپور به خاک سپرده شد.

تاریخ نویسان داستان عجیبی در باره ی سبب وفات ایشان نوشته اند، می گویند: مجلس مذاکره حدیث برپا بود از امام مسلم در باره یک حدیثی پرسیده شد، امام در همان مجلس آن حدیث را ندانست، آنگاه به منزل رفت وبه جستجوی آن حدیث در کتابهایش پرداخت، وکیسه ای از خرما نزدش گذاشته شده بود؛ همچنان که غرق مطالعه وجستجوی حدیث بود، خرماها را نیز یکی یکی تناول می کرد تا اینکه خرماها تمام گردید، وآن حدیث مورد نظر را نیز یافت، وخوردن این خرمای بیش از اندازه سبب وفات ایشان گردید.

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: جمعه 8 آذر 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

از بیل گیتس پرسیدند: از تو ثروتمند تر هم هست؟
گفت: بله فقط یک نفر.
پرسیدند: چه کسی؟

بیل گیتس ادامه داد: سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و به تازگی اندیشه‌های خود و در حقیقت به طراحی مایکروسافت می اندیشیدم، روزی در فرودگاهی در نیویورک بودم که قبل از پرواز چشمم به نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد، دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خرد ندارم. خواستم منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه مرا دید گفت این روزنامه مال خودت؛ بخشیدمش؛ بردار برای خودت.

گفتم: آخه من پول خرد ندارم!
گفت: برای خودت! بخشیدمش!

سه ماه بعد بر حسب تصادف باز توی همان فرودگاه و همان سالن پرواز داشتم. دوباره چشمم به یک مجله خورد دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم باز همان بچه بهم گفت این مجله رو بردار برای خودت.

گفتم: پسرجون چند وقت پیش من اومدم یه روزنامه بهم بخشیدی تو هر کسی میاد اینجا دچار این مسئله میشه، بهش می‌بخشی؟!

پسره گفت: آره من دلم میخواد ببخشم؛ از سود خودم می‌بخشم.

به قدری این جمله پسر و این نگاه پسر تو ذهن من موند که با خودم فکر کردم خدایا این بر مبنای چه احساسی این را می‌گوید؟!

بعد از ۱۹ سال زمانی که به اوج قدرت رسیدم تصمیم گرفتم این فرد رو پیدا کنم تا جبران گذشته رو بکنم. گروهی را تشکیل دادم و گفتم بروند و ببینند در فلان فرودگاه کی روزنامه میفروخته …
یک ماه و نیم تحقیق کردند تا متوجه شدند یک فرد سیاه پوست مسلمان بوده که الان دربان یک سالن تئاتره. خلاصه دعوتش کردند اداره؛

از او پرسیدم: منو میشناسی؟
گفت: بله! جنابعالی آقای بیل گیتس معروفید که دنیا میشناسدتون.

گفتم: سال ها قبل زمانی که تو پسر بچه بودی و روزنامه می‌فروختی دو بار چون پول خرد نداشتم به من روزنامه مجانی دادی، چرا این کار را کردی؟
گفت: طبیعی است، چون این حس و حال خودم بود.

گفتم: حالا می‌دونی چه کارت دارم؟ می‌خواهم اون محبتی که به من کردی را جبران کنم.
جوان پرسید: چطوری؟
گفتم: هر چیزی که بخواهی بهت می‌دهم.
(خود بیل‌گیتس می‌گوید این جوان وقتی صحبت می‌کرد مرتب می‌خندید)
جوان سیاه پوست گفت: هر چی بخوام بهم میدی؟
گفتم: هرچی که بخواهی!
اون جوان دوباره پرسید: واقعاً هر چی بخوام؟
بیل گیتس گفت: آره هر چی بخواهی بهت میدم، من به ۵۰ کشور آفریقایی وام داده‌ام، به اندازه تمام آن‌ها به تو می‌بخشم.
جوان گفت: آقای بیل گیتس نمیتونی جبران کنی!
گفتم: یعنی چی؟ نمی‌توانم یا نمی‌خواهم؟
گفت: می‌خواهی اما نمی‌تونی جبران کنی
پرسیدم: چرا نمی‌توانم جبران کنم؟
جوان سیاه پوست گفت: فرق من با تو در اینه که من در اوج نداشتنم به تو بخشیدم ولی تو در اوج داشتنت می‌خواهی به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمی‌کنه. اصلا جبران نمی‌کنه. با این کار نمی‌تونی آروم بشی. تازه لطف شما از سر ما زیاد هم هست!

بیل گیتس می‌گوید: همواره احساس می‌کنم ثروتمندتر از من کسی نیست جز این جوان ۳۲ ساله مسلمان سیاه پوست.

منبع: عصر ایران

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

مِنْ عبدِالله، عُمَر بن الخطّاب أمیرالمؤمنین إلیٰ عبدالله بن قیس، سلامٌ علیک؛ امّا بعد:

فإنّ القضاءَ فریضة محکمة وسنّة متّبعة؛ فافهم إذا أدلیَ إلیک؛ فإنّه لا ینفع تکلّم بحقٍّ لا نفاذ له؛ آسِ بین النّاس فی وجهک حتّیٰ لا یطمعَ شریفٌ فی حیفک ولا ییأس ضعیفٌ من عدلک؛ البیّنة علیٰ من ادّعیٰ والیمین علیٰ من أنکر؛ والصّلح جائز بین المسلمین إلا صلحاً أحلّ حراماً أو حرّم حلالاً؛ لا یمنعک قضاءٌ قضیته بالأمس فراجعْتَ فیه عقلک وهُدِیتَ فیه لرشدِک أنْ ترجَعَ إلیٰ الحقِّ؛ فإنّ الحقَّ قدیمٌ ومراجَعَة الحقِّ خیرٌ من التّمادی فی الباطل. اَلْفَهْمَ الفهمَ فیما تلجلج فی صدرک ممّا لیس فی کتابٍ و لا سنّةٍ. ثمّ اعرفِ الأشباه والأمثال؛ فَقِسِ الأمورَ عند ذٰلک واعْمِدْ إلیٰ أقربها إلیٰ الله وأشبهها بالحقِّ واجعل لمن ادّعیٰ حقّاً غائباً أو بیّنة أمداً ینتهی إلیه؛ فإن أحضر بیّنته أخذْتَ له بحقّه وإلا استحللتَ علیه القضیّة؛ فإنّه أنفیٰ للشّک وأجلیٰ للعَمی. المسلمون عدول بعضهم علیٰ بعضٍ إلا مجلوداً فی حدّ أو مجرّباً علیه شهادة زورٍ أو ظنیناً فی ولاءٍ أو نسبٍ. فإنّ الله تولّیٰ منکمُ السّرائرَ ودرأ بالبیّنات والأیمان. وایّاک والغلقَ والضّجرَ والتّأذّی للخصوم والتنکّر عند الخصوماتِ؛ فإنّ القضاءَ فی مواطن الحقّ یُعظّم به الأجر ویَحْسُنُ به الذّخر؛ فمن صَحَّتْ نیّتهُ وأقبل علیٰ نفسه کفاه اللهُ ما بینه وبین النّاسِ، ومَنْ تخلّق للنّاس بما یعلم الله أنّه لیس مِنْ نفسه شانَهُ الله؛ فما ظنّک بثواب الله عزّوجلّ فی عاجل رزقه وخزائن رحمته! والسّلام.

از بنده‌ی خدا عمر بن خطّاب به عبدالله بن قیس (ابو موسیٰ اشعری)! درود برشما!

بدان که دادرسی فریضه‌ای استوار و سنّتی لازم الاتباع است. در آن‌چه فراروی تو آید، به درستی بیندیش. بیان حق بدون زمینه‌ها و پشتوانه‌های اجرایی سودی ندارد. در نشست و برخاست و روبه‌رو شدن و دادرسی کردن، مردم را برابر بشمار تا اشراف به بیداد تو امیدوار نشوند و بیچارگان از دادگری تو نومید نگردند. اثبات ادعا بر عهده‌ی مدعی و سوگند متوجه مدعیٰ علیه است. صلح میان مسلمانان لازم الاتباع است مگر صلحی که حرامی را حلال یا حلالی را حرام کند. هر که مدعی حقّی شد فرصتی برای اثبات آن دراختیار او بگذار؛ اگر از عهده‌ی اثبات برآمد، حق او را به‌جای آور و گرنه او را به بی حقی محکوم کن؛ این شیوه، عذری برای مدعیان باقی نمی‌گذارد و تو را از ابهام و سردرگمی به در می آورد. حکمی که در دادرسی‌های امروز داده‌ای، نباید تو را از تجدید نظر در موارد مشابه و حکم به آن‌چه به حقیقت آن پی برده‌ای باز دارد. حق، قدیم است و هیچ چیز موجب ابطال آن نمی‌شود. رجوع به حق همیشه از ادامه‌ی راه باطل شایسته‌تر است. مسلمانان در برابر یکدیگر عادل فرض می‌شوند؛ مگر آنان که سابقه‌ی شهادت کذب یا محکومیت به حد دارند یا به واسطه‌ی قرابت و موالات در معرض اتّهام‌اند. خدای متعال بر باطنِ بندگان خود اشراف دارد و گناهانشان را جز در موارد اقامه‌ی بینه و ادای سوگند برآنان می‌پوشاند. تأکید می‌کنم که اندیشه‌ات را در وقایعی که بر تو عرضه می‌شوند و حکمی در کتاب و سنّت ندارند، به کارگیر؛ آن‌گاه اشباه و نظائر مسائل را بر یک‌دیگر قیاس کن و هر چه را نزد خداوند محبوب‌تر و به حق، نزدیک‌تر یافتی، بر آن تکیه کن. از خشم و اضطراب و تنگ‌دلی و آزردن مردم و میدان ندادن به اصحاب دعاوی پرهیز کن. دادرسی و حکم به حق از موجبات برخورداری از ثواب الٰهی و حسن شهرت است. هر که با اخلاص و انگیزه‌ای پاک حکم به حق کند ـ هر چند علیه خود ـ خداوند آن‌چه را میان او و دیگران است، متکفّل می‌شود. هر که به آن‌چه در وی نیست، تظاهر کند، خداوند او را خوار خواهد کرد. خدای متعال جز آن‌چه به اخلاص انجام شده، از بندگان نمی‌پذیرد. تا گمان تو دربار‌ه‌ی نعمت‌های خداوند و خزائن رحمت او چه باشد! سلام و رحمت خداوند بر تو باد.

منبع متن عربی: ابن قیم الجوزیه، اعلام الموقعین عن رب العالمین (۱/۸۵).
منبع ترجمه: امیدی، دکتر جلیل، مقدمه‌ای بر تاریخ حقوق (۱۷۱)، تهران: احسان ۱۳۸۳ .

برگرفته شده از: اصلاح وب

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

رهایی در راستگویی است. این جمله را همه آدم‌هایی که با دیگران مراوده می‌کنند قبول دارند. کسی که راستگوست دوست‌داشتنی هم هست و همه می‌دانند چگونه با او رفتار کنند. حالا اگر این راستگویی را زیر یک سقف ببریم، شیرین‌تر هم می‌شود. وقتی زن و شوهری با هم یک‌دل و یک‌زبان می‌شوند، زندگی آن‌قدر دوست‌داشتنی می‌شود که در سایه‌ی امن آن می‌شود با خیال راحت گذران عمر کرد.

راستگویان را چگونه بشناسیم؟

اگر بخواهیم خود را بیازماییم و بدانیم که راستگو هستیم و بر منش و روش راستگویان هستیم یا راستگویی را در دیگران بجوییم، می‌توانیم از نشانه‌هایی که قرآن بیان داشته بهره ببریم. این نشانه‌ها به ما کمک می‌کند تا راستگویان راستین را از دروغگویان شناسایی کنیم و در دام حیله‌های آنها نیفتیم. نخستین نشانه‌ی راستگویی تطابق قول و عمل شخص است. اگر گفتار شخص با رفتار وی مطابقت نداشت، وی را باید از دروغگویان یا دست کم کسانی دانست که راستگو نیستند؛ بنابراین نمی‌توان در برابر ایشان متواضع بود و آنان را الگو قرار داد و خود را مرید ایشان دانست. این مساله را می‌توان با نگاهی به اعمال آنان به دست آورد. اصولا کسانی که اهل راستگویی هستند برای مردم دل می‌سوزانند و برای رهایی مردم تلاش می‌کنند و آنان را از اسارت و بندگی و بردگی رهایی می‌بخشند. از این‌روست که اهل انفاق هستند و می‌کوشند تا با کمک‌های مالی خویش دیگران را از بند بردگی برهانند. بنابراین اگر موردی دیده شد که شخص می‌کوشد تا مردم را برده و بنده‌ی خود کند، در حقیقت او فریبکار است؛ از این رو راستگویان اهل انفاق و کمک به دیگران و انسان‌های نوعدوستی هستند که دستگیر هر در راه مانده‌ای هستند و در فکر کمک به حاجتمندان، فقیران، یتیمان و ناتوانان هستند و به آخرت ایمان داشته و نماز را به پا می‌دارند و زکات مال خویش را می‌پردازند و اهل وفای به عهد هستند. (سوره‌ی بقره)‌

افراد راستگو خویشان را دوست داشته و به هر شکلی به آنان کمک می‌کنند. اصولا راستگویان اهل اخلاص هستند و در انجام وظایف عبادی و اجتماعی و اخلاقی خویش کوتاهی نمی‌کنند و با تحمل مشکلات و رنج‌ها آن را انجام می‌دهند. آنها در اندیشه و اعتقاد خویش با برهان و دلیل هستند و این مسأله خود مهم‌ترین دلیل بر راستگویی ایشان افزون بر صدق در عمل آنان است. با توجه به این نشانه‌ها، انسان به سادگی و آسانی می‌تواند راستگوی واقعی و راستین را از راستگویان مدعی و دروغین بازشناسد. بنابراین نباید برخی اعمال گروهی فریبکار موجب شود تا در دام آنان افتیم. برخی با شواهد ظاهری می‌کوشند تا مردم را فریب دهند که اصولا نباید برخی از رفتارهای ظاهری مبنا و ملاک داوری قرار گیرد.

راستگویی در روایات

راستگویی واقعا معجزه می‌کند؛ چون کسی که راستگوست، نگاه‌ها را به سمت خود می‌چرخاند و اعتماد دیگران را به خود جلب می‌کند. در این میان اساس زندگی انسان کار گروهی است و هنگامی کار گروهی امکان‌پذیر است که افراد گروه نسبت به یکدیگر اطمینان داشته باشند و اطمینان در صورتی حاصل می‌شود که صداقت و امانت در میان افراد گروه حاکم باشد. در روایات آمده است: یکی از یاران پیامبر صلى الله علیه وسلم از این که گرفتار گناه می‌شود، به پیامبر صلى الله علیه وسلم گلایه برد و خواستار راهنمایی آن حضرت شد. پیامبر صلى الله علیه وسلم به وی می‌فرماید: دروغ نگو! آن شخص گفت: همین؟! پیامبر صلى الله علیه وسلم فرمود: همین و بس. مرد رفت و در برابر امری قرار گرفت که گناه بود و چون خواست آن را مرتکب شود، گفت اگر پیش پیامبر رفتم و گفت این کار را کردی، چه بگویم؟ دروغ بگویم. من که وعده داده‌ام دروغ نگویم. چند مسأله‌ی دیگر نیز رخ داد و او برای این که به پیامبر دروغ نگوید از ارتکاب آن خودداری کرد. این گونه است که رفتار خود را اصلاح کرد.

راستگویی در قرآن

قرآن در آیات ۷۰ و ۷۱ سوره‌ی احزاب به تأثیر و کارکرد راستگویی مؤمنان در گفتارشان اشاره کرده و آن را سبب اصلاح اعمال آنان می‌داند. از این رو فرمان می‌دهد برای این که اعمال آنها به اصلاح گراید، همواره گفتار خالی از هرگونه شائبه‌ی دروغ و لغو بگویند و سخنی را بر زبان آورند که ظاهر آن با باطن آن موافق باشد. در آیات ۲۰ و ۲۱ این سوره صداقت و راستگویی موجب تسلیم شدن شخص در برابر دستورهای خداوند و آموزه‌های وحیانی آن به شمار می‌رود. بنابراین کسانی که اهل صداقت و راستی هستند کسانی هستند که در برابر آموزه‌های وحیانی تسلیم‌اند و هرگز بر خلاف آن عمل نمی‌کنند و رفتارشان همواره در چارچوب آموزه‌های دینی است و گامی‌ بر خلاف آن برنمی‌دارند. اصولا رستگاری جز با راستگویی امکان‌پذیر نیست و کسی که دروغ می‌گوید و ظاهر کلامش با باطن آن موافقت ندارد و بر خلاف واقع سخنی را بر زبان می‌راند، نمی‌تواند امید به رستگاری داشته باشد. خداوند در آیه‌ی ۱۱۹ سوره‌ی مائده می‌فرماید: «روز قیامت تنها کسانی رستگار می‌شوند و از آتش دوزخ رهایی می‌یابند که راستگو باشند. امروز روزی است که تنها صدق و راستی راستگویان است که به فریاد ایشان می‌رسد و سربلند و پیروز از آزمون دنیا بیرون می‌آیند.»

در حقیقت کسانی که راستگویی را منش و روش خویش قرار داده‌اند و در هر حال و مقامی ‌راستگویی می‌‌کنند و سخنی به دروغ بر زبان نمی‌رانند در قیامت از راستگویی خویش بهره‌مند می‌شوند.

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

انجمن سلامت شمال آمریکا در تحقیقات خود به طور علمی‌ و با آمار ثابت کرد که زنان محجبه کم‌تر به بیماری‌های پوستی دچار می‌شوند.
در این تحقیقات که دو گروه از زنان محجبه و غیرمحجبه در آن شرکت داشتند در مرحله اول افرادی با شرایط جسمانی، سنی و مشاغل یک‌سان انتخاب شدند و به مدت ۳ ماه در روزهای مشخص، مورد آزمایش‌های ویژه قرار گرفتند. بعد از گذشت سه ماه محققان به این نتیجه رسیدند که افراد محجبه از پوست لطیف تری برخوردارند و علایم هیچ بیماری پوستی در آن‌ها دیده نمی‌شود در حالی که زنان غیرمحجبه با استفاده از کرم‌های ضدآفتاب سعی در حفظ سلامتی پوست خود داشتند اما این اقدام در طولانی مدت باعث از بین رفتن پوست آن‌ها شده بود.
هنگامی‌که پوست زنان غیرمحجبه به طور کامل از اثر این کرم‌ها پاک می‌شد، چین و چروک‌ها و لک‌های فراوانی در پوست آن‌ها به چشم می‌خورد.
محققان اعلام کردند: از آن‌جا که پوست زنان مسلمان کمتر در معرض پرتوهای فرابنفش خورشید قرار دارد از سلامت بیش‌تری برخوردار است.

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:حجاب و بیماری‌های پوستی زنان, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

ای خواهر مسلمان:     

توطئه بزرگی برای مسخ‌کردنت و بازی با جسم و شرفت براه افتاده است، به خود آی و از شر این نیرنگ شوم به پروردگارت پناه جسته و از وی حمایت جوی، زیرا فقط خداوند است که می‌تواند ترا نجات دهد

 

ای خواهر مسلمان:

 

قلب‌های سیاه و پلید و آکنده از زشتی و شرارت حقد و کینه بزرگی را برای تو و دین و میهن و عزت و شرف و نیاکانت در سینه دارند، و از میان آنها کسانی هستند از خود ما و با نام‌های ما و به زبان خود ما سخن می‌گویند، خواهرم بخود آی و با پاکدامنی و عفت خویشتن را نجات ده و هرگز این فرصت را به دشمنانت نده که تو را از جایگاه محکم پرده و حجاب این بزرگترین دژ و پناهگاهت بیرون کشند.

 

خواهرم! آیا هیچ می‌دانی این چه دستی است که تو را از آن برحذر داشتم؟ آنها همان سخنان به ظاهر زیب و مقاله‌های سحرآمیز و گفتارهای ادبی است که ستون‌های مجلات و روزنامه‌ها و صفحات تلویزیون‌ها مملو و پر از آن است که آن را دشمنانت داعیان آزادی برای گمراه‌نمودن و فریب‌دادنت نوشته تا حجابت را بیرون بیاندازی و از پاکی و عفتت بیرون آیی، و در نتیجه مسخ و ناپاک گشته بطوریکه نه خیری برای خود داشته و نه برای نزدیکانت.

 

خواهرم! حال که حقیقت را دریافته و دشمنانت را شناختی از چنین گفتارها و نداها رو گردانده و نه چشمت را برای دیدن آن و نه دهانت را برای خواندن و نه گوشت را برای شنیدن آن بگشای، زیرا اینها ایادی جنایت‌کاری است که بسوی سعادت و خوشبختی ات دراز گشته که آن را نابود و به شرافتت دست انداخته تا به آن اهانت کرده، کرامتت را به بهانه آزادی و روشنگری و پیشرفت با پاهای پلیدشان لگدمال کنند.

 

و آیا می‌دانی آن نفس ناپاک که برای فریب‌دادن و گول‌زدنت به پا خواسته و تو را از آن برحذر داشتم کیست؟ این همان سخنانی است که از حجاب انتقاد می‌کند و در مشروعیت آن شک و گمان داشته و سعی در کم‌ارزش جلوه‌دادن و ناچیزشمردن پیامدهای ترک و انکار آن دارد.

 

 

آنها می‌گویند: (حجاب از مظاهر تخلف و عقب‌ماندگی است، ایمان در دلهاست نه در پوشیدن چهره و گریبان و آن زینت و آرایشی که از زن مسلمان خواسته شده تا آن را پنهان کند در غیر دست‌ها و چهره‌هاست.. و مانند این سخنان باطل و گمراه کنند، و همه اینها برای آنست که تو را در ایمان و حیا و غیرتت به شک و گمان انداخته و قلعه پاکدامنی و شرافتت را درهم کوبیده و طهارت و استقامتت را از بین ببرد، تا در نهایت لخت و عریان به کوچه و خیابان آیی و با نگاه‌کردن به جسم و زیبائیت که خداوند کشف آن را حرام دانسته لذت برده و غریزه‌های خویش را اشباع کنند. با سخنان عشق و دوستی و نشست و برخاست و بدون پرده و شرم و حیاء به هدف خود برسند و تا تو را بازیچه‌ای برای شیاطین و طنابی برای ابلیس و نوچه‌هایش درآورده و به وسیله تو ضعیف الإیمان‌ها را شکار کرده تا برای خود مجتمعی فاسد و درهم خورده، و سست بسازند که نه هدف داشته و نه شرف، نه عاقبتی بجز شهوترانی. پس هشیار و برحذر باش از این دام فتنه که برایت گسترده اند، و لباست طولانی کن، به حجابت محکم چنگ زن، زیرا آن پناهگاه محکم و سپر نیرومندت پس از خداوند است.

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

مطلب زیر سخنرانی شیخ محمد ضیایی در یکی از شب های رمضان سال ۱۴۱۴ هـ قـ – ۱۳۷۲ هـ.شـ می باشد که از روی نوار پیاده شده است و به همین علت کمی از نظر دستوری با یک مقاله متفاوت می باشد.الحمد لله و الصلاة و السلام علی رسول الله صلی الله علیه و سلماما بعد:سوال: چرا در مذهب اهل سنت وفات و تولد بزرگان و ائمه را جشن نمی گیرند و برای آنها نوحه خوانی و سینه زنی نمی کنند؟جواب: در کلیه مذاهب اهل سنت بلا استثنا فقط احترام بزرگان مرحوم شده به سه چیز است:۱- نام آنها را به خوبی یاد کنیم : حضرت سیدنا علی کرم الله وجهه، حضرت سیدنا عمر رضی الله عنه، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم …۲- از خدا برای آن بزرگان درود و رحمت بخواهیم. اگر صحابه کرام است می گوییم: رضی الله عنه (خدا از او خشنود باد) اگر از پیامبران هستند بگوییم: علیه السلام (بر او سلام) اگر شخص رسول اکرم را نام بردید می گوییم: صلی الله علیه و سلم. اگر بعد از صحابه کرام از بزرگان نام بردید می گوییم: رحمة الله علیه.۳- گفتار و کردار آنها را مورد توجه قرار می دهیم و سعی می کنیم دنباله رو مخلص آنها باشیم.جز این سه چیز در مذهب اهل سنت چیزی بنام احترام شخص مرده وجود ندارد. خوب نیست! در مذهب وجود ندارد، مراسمی بنام سینه زنی و عزاداری در مذهب [اهل سنت] نداریم. نمی شود چیزی به مذهب چسبانید. می شود از خانه بیرون رفت [اما] نمی شود زمین، اتاق، و دیوار خانه را عوض کرد.این مطلب خیلی جالب است، خوب در مذهب وجود ندارد، حتی قول ضعیفی هم نیست، هیچ قولی وجود ندارد. این را برای ادای امانت عرض می کنم چون روز حساب ما مسئول گفتار خودمان هستیم. کار ما گویندگان مذهبی خیلی مشکلتر از کار عوام است.هر مذهبی در جامعه مسلمین یک خصوصیت و رنگ و شکل خاصی دارد. این خصوصیت و رنگ و ویژگی مذهبی [را] هیچ وقت نمی توان عوض کرد. در طول ۱۴۰۰ سال از زمانیکه فرق مختلف در اسلام به وجود آمدند، فِرَقی که بنام اهل سنت هستند چند خصوصیت داشته اند:۱- سواد اعظم امت اسلام بوده اند. در طول تاریخ ۹۰درصد بنام اهل سنت بوده اند.۲- نسبت به جهان خارج، سخنگوی جهان اسلام بوده اند. این حکومت های اهل سنت بوده اند که چه ظالم چه غیر ظالم، جزیه می گرفتند. این حکومت های اهل سنت بوده اند که بخارا و سمرقند را فتح کرده اند، فلسطین را از اول فتح کرده اند و بعد هم از صلیبی ها باز گرفتند. امپراطور چین فرستاده حکام اهل سنت را می پذیرفت. دربار واتیکان هم از سفرای خلفا استقبال می کرد، همان خلفای به اصطلاح ظالم.۳- از خصوصیت اهل سنت این است که هرگز در برابر مخالفان خود خشونت نشان نمی دهند. فحش را به فحش جواب نمی دهند. بدی را به بدی تلافی نمی کنند، تندی را با تندی پاسخ نمی گویند، خشونت را با خشونت جواب نمی دهند. این از ویژگی های اهل سنت بوده است در طول ۱۴۰۰ سال و این خصوصیت [را] نمی توان تغییرش داد.تا شما خود را سنی می دانید، نمی توانید در مقابل مخالفان خشونت نشان بدهید. این در مذهب نیست، خلاف مذهب است. به این دلیل در جامعه بزرگ امت محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم در هر صد سال احزاب و گروه های مختلفی تند رفته اند، حرکت کرده اند، به آسمان ها پریده اند و یواش به زمین غلطیده اند، ولی اهل سنت [نه] به کهکشان ها پریده اند و [نه] در گودال ها فرو رفته اند. این شیوه اهل سنت است. ما اجازه نداریم در مقابل مخالفانمان پرخاش کنیم. چنین چیزی امکان ندارد، چون خلاف مذهب است.۴- اهل سنت همیشه عادت دارد حق و عقیده ی خود را، بدون تعرض به مسائل دیگران خیلی فشرده و خیلی واضح و صریح بیان می کند. اگر حق مذهب خود را درست یاد بگیرید؛ نیاز به این ندارید که به دیگران پرخاش کنید و یا پاسخ فحش بدهید. اصلا نیاز به این پیدا نمی کنید. شما آنچه به نظر خودتان حق است درست یاد بگیرید کافی است.۵- در خاتمه عرایضم یک مثال [می آورم]: موضع گیری اهل سنت در مقابل برادران و در مقابل امت اسلامی، در مقابل فرقه های اسلامی که زیر پرچم اسلام با اهل سنت یکی هستند چنین است: امت اسلام حکم تشکل یک خانواده دارد که بعد از فوت پدر خانواده ، وارثان بر سر تقسیم میراث اختلاف پیدا کرده اند.زنان، دختران و پدران امت مرحوم شده اند و این اختلاف را نتوانسته اند حل کنند تا [نوبت] به فرزندزادگان رسید. پسر زاده ها دو دسته شده اند: اکثریت می گویند: پدرانمان بر سر میراث اختلاف کرده اند حالا درست نیست آن اختلاف را بر ملا کنیم، همسایه ها را خبر دهیم، امت را هم خبر دهیم. خوب این اختلاف [را] داشته اند دیگر. خدا همه را ببخشد. این موضع گیری اهل سنت است.اما در داخل همین خانواده افرادی از نوادگان از پسران و دختران همان پدر مرحوم معتقدند خیر ما باید حق را بگوییم. باید این چیز را که می گوییم به همه اعلام کنیم که این خانواده مقدس نبوده و اکثریت نادرست و ظالم و خائن بوده اند! حالا این اختلاف بین اهل سنت است با دیگران. موضع گیری اهل سنت واضح است می گویند چون بر ملا کردن اختلاف ها، برملا کردن مسائلی که در صدر اسلام بوده، بعد از رحلت رسول الله بوده، موشکافی [آنها] بدی ها را چند برابر نشان می دهد این به نفع نیست.خلاصه مطلب:تکرار فحش، فحش است. یک وقت در مدینه منوره بودیم حدود ۳۲ سال قبل. کتابی به مرحوم شیخ عبدالرحیم انصاری رحمه الله ارائه دادند – آن مرحوم ۶ یا ۷ سال قبل در مدینه منوره درگذشتند و در بقیع دفن شدند، او از علمای بزرگ اهل سنت بندرعباس است. او در آغاز کشف حجاب هجرت کرد رفت، چون نتوانست بی حجابی را تحمل کند هجرت کرد رفت به مدینه – در محضر ایشان بودیم کتابی آوردند که خیلی بد و بیراه گفته بود به خلفای ثلاثه و از مسلمانان اهل سنت خواسته بود که در مقابل دلایلش دلیل بیاورند. گفته بود اگر اهل سنت جوابی دارند جواب بدهند.شیخ رحمة الله علیه کتاب را گرفت و گفت سبحان الله اهل سنت کی به فحش جواب داده اند. هرگز! ما اجازه نداریم جواب فحش بدهیم. ما آنچه در کتاب هایمان است مخلصانه بیان می کنیم. فضایل حضرت علی علیه السلام، فضایل حضرت عمر، فضایل بزرگان را بیان می کنیم. تاسف می خوریم به حال آن خواهران و برادرانی که تندرو هستند، گستاخانه و بدون توجه به مصلحت امت اختلافات را برملا می کنند.* ما جز اینکه دعا کنیم خدا هدایتشان کند، جز اینکه تاسف بخوریم چیز دیگری نداریم. و این موضع گیری صحیح اهل سنت است در دنیا. در قدیم هم همینطور بوده است حتی در مسائل خانوادگی.می گویند شخصی به حضور حسن بصری – از شاگردان حضرت علی و از علمای قرن اول هجری و از راویان معتبر حدیث  – آمد به او گفت: فلان کس به تو فحش می داد. حسن به او گفت: خب! چه گفت؟ او فحش های خیلی علنی و صریح به حسن داد و گفت: او این طور می گفت. حسن گفت: خدا او را ببخشد، او پشت سر می گفت، تو که روبروی من فحش می دهی! او خیلی گناهانش از تو کمتر است. لا اقل لطفش در باره من از تو بیشتر است.والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته——————————————————————————–* البته اختلافات یا مسائلی که احیانا میان نسل اول روی می داده است مسائلی گاه اجتناب ناپذیر و استثنایی بوده و فضای غالب در میان آنها دوستی و محبت بوده است. به زیر ذره بین بردن چنین مسائلی هرگز به نفع امت مسلمان نیست و بیشتر جریان سکولار و بی دین از این مسائل سود می برد. تاریخ اسلام با وجود اشتباهات و مسائل خیلی ریز در میان تاریخ تمام جنبشها و ادیان سفیدترین و روشن ترین آنهاست. البته حساب روایات جعلی و دروغین از اینگونه مسائل جداست.منبع: بیداری اسلامی

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: سه شنبه 28 آبان 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

محمد امین الجندی / ترجمه: عادل حیدری

دختر دانشجویی در رشته‌ی روانشناسی مشغول تحصیل بود، سه خواهر داشت که یکی از آن‌ها در دوره‌ی دبیرستان تحصیل می‌کرد و دو خواهر دیگر دوران راهنمایی را پشت سر می‌گذاشتند، پدرشان بقالی کوچکی داشت که از عرق جبینش چندرغازی کسب می‌کرد تا هزینه‌ی تحصیل دخترانش را بپردازد.

از میان دخترانش، دختر دانشجویش یک دختر استثنایی بود، بسیار باهوش و زرنگ و نیز خوش مشرب و خوش اخلاق، بگونه‌ای که هم‌کلاسی‌هایش برای دوستی با او با هم رقابت می‌کردند.

خودش داستان زندگی‌اش را چنین تعریف می‌کند:

روزی از روزها که پس از پایان درس از دانشگاه خارج می‌شدم ناگهان جوانی زیبا رو با قامتی رعنا و لباسی برازنده روبرویم سبز شد، چنان به من خیره شده بود که گویا سالهاست مرا می‌شناسد! با بی‌توجهی به راهم ادامه دادم اما رهایم نمی‌کرد و قدم زنان پشت سرم حرکت می‌کرد، با صدایی آرام و کودکانه گفت: به خدا دوستت دارم، عاشقتم، مدتهاست به تو می‌اندیشم، می‌خواهم با تو ازدواج کنم! شیفته‌ی اخلاقت شده‌ام!

به سرعتم افزودم، قدمهایم می‌لرزید و عرق از پیشانی‌ام سرازیر شده بود. تاکنون با چنین صحنه‌ای مواجه نشده بودم، هراسان به خانه رسیدم و آن شب تا صبح صحنه‌ای که اتفاق افتاده بود را مرور می‌کردم.

روز بعد هنگام خروج از دانشگاه دوباره او را دیدم… درحالی که لبخندی زیبا بر لبانش نقش بسته بود در مقابلم ایستاد و سخنان عاشقانه‌ی دیروزش را تکرار کرد. دوباره با بی‌توجهی راه خانه را در پیش گرفتم اما رهایم نمی‌کرد، نهایتا نامه‌ای بسویم انداخت و راه بازگشت را در پیش گرفت… متردد بودم نامه را بردارم یا نه؟ دستانم می‌لرزید، دلهره داشتم، پس از چند دقیقه کشمکش با درونم بالاخره نامه را برداشتم، نامه‌ای مملو از جملات عاشقانه و همچنین حاوی معذرت خواهی بابت اعمال نسنجیده‌اش. نامه را پاره کرده و در سطل آشغال انداختم.

دیری نگذشت که صدای زنگ تلفن را شنیدم، گوشی را برداشتم، خودش بود، می‌خواست بداند نامه‌اش را خوانده‌ام یا نه، گفتم: اگر می‌خواهی پا از گلیمت فراتر بگذاری خانواده‌ام را خبر می‌کنم، و تلفن را قطع کردم.

ساعتی نگذشته بود که بار دیگر تماس گرفت. قسم می‌خورد که هدفش پاک است و قصد ازدواج دارد، می‌گفت: بازمانده‌ی یک خانواده‌ی ثروتمند است و شاهزاده‌ی رؤیاهایم خواهد شد و برایم قصری بلورین خواهد ساخت.

1235438922قلبم نرم شد و باب سخن با او را آغاز کردم، از سخن گفتن با او خسته نمی‌شدم، همواره به تلفنم نگاه می‌کردم به امید اینکه صدای زنگش آرامم کند. پس از پایان وقت دانشگاه لحظه‌های طولانی منتظرش می‌ماندم بلکه ببینمش. روزی از روزها که از دانشگاه خارج شدم ناگهان جلو دانشگاه دیدمش، از خوشحالی می‌خواستم پرواز کنم، سوار ماشینش شده تا خیابان‌های شهر را دور بزنیم، چنان عاشق و شیفته‌اش بودم که هیچ اراده‌ای از خود نداشتم، تمام حرف‌هایش را باور داشتم بویژه وقتی می‌گفت: تو پری قصه‌هایم هستی، و بی تو نمی‌توانم زندگی کنم.

چنان احساس خوشبختی می‌کردم گویی که خوشبخت‌تر از من در دنیا کسی نیست.

روزی از روزها که تاریکترین روز زندگی‌ام بود با آینده‌ام بازی کرد و رسوای کوی و برزنم کرد… طبق معمول سوار ماشینش شدم تا خیابان‌ها را دور بزنیم اما مرا به خانه‌ای برد که کسی در آن زندگی نمی‌کرد. با هم خلوت کردیم و گفتیم و شنیدیم و خندیدم، در آن هنگام حدیث رسول الله صلی الله علیه و سلم را فراموش کردیم که فرمودند: «هیچ زن و مرد نامحرمی باهم خلوت نمی‌کنند مگر اینکه شیطان سومین آنهاست».

ولی شیطان مرا اسیر خود کرده و با عشق این جوان فریفته بود. تا به خود آمدم دیدم قربانی هوسرانی‌اش شده‌ام و گوهر پاکدامنی‌ام را از دست داده‌ام!! دیوانه‌وار فریاد زدم: با من چه کردی!؟

- نترس من باهات ازدواج می‌کنم.

- چطور!! درحالیکه با من عقد نکرده‌ای؟

- بزودی مراسم عقد را برگزار می‌کنیم.

دیوانه‌وار روانه‌ی خانه شدم… پاهایم بزور مرا تحمل می‌کرد، آتشی در درونم شعله می‌زد و دنیا در مقابل چشمانم تار شده بود، بشدت می‌گریستم، چنان روحیه‌ام را باخته بودم که بناچار پس از مدتی دانشگاه را رها کردم.

هیچ یک از اعضای خانواده نمی‌دانستند که قصه چیست.

روزها یکی پس از دیگری می‌گذشت تا اینکه روزی تلفنم زنگ خورد. خودش بود!! گوشی را برداشتم، می‌گفت: باید ببینمت.

خوشحال شدم، تصور کردم می‌خواهد مقدمات خواستگاری را فراهم کند.

به ملاقاتش رفتم، در اولین لحظه که با چهره‌ی عبوسش مواجه شدم بلافاصله گفت: به ازدواج فکر نکن!! می‌خواهم بدون هیچ قیدی با من زندگی کنی، همانگونه که من می‌خواهم!!

ناخود آگاه سیلی محکمی به گونه اش نواخته و گفتم: ای پست فطرت فکر می‌کردم می‌خواهی اشتباهت را جبران کنی اما می‌بینم خیلی رذل هستی!

گریان از ماشینش پیاده شدم.

گفت: یک لحظه صبر کن..

ناگهان متوجه شدم یک نوار ویدئو را در دست دارد.

با لحنی موذیانه فریاد زد: با این نوار نابودت می‌کنم!

گفتم: چیست؟

گفت: بیا با هم برویم خودت ببین.

رفتم و فیلم را تماشا کردم!! دنیا برسرم فرود آمد، تمام آنچه بین ما گذشته بود را فیلمبرداری کرده بود! فریاد زدم: ای پست فطرت!

گفت: دوربین مخفی همه چیز را ضبط کرده، بهتر است تسلیم شوی وگرنه نابودت می‌کنم، بشدت گریه کردم و چون آبروی خانواده‌ام در میان بود بناچار تسلیم شدم.

تا بخود آمدم اسیر دستانش شده بودم و مرا از مردی به مرد دیگر پاس می‌داد و در مقابل آن پول هنگفتی دریافت می‌کرد و چنین بود که زندگیم به هرزگی کشیده شد در حالی که خانواده‌ام از همه جا بی‌خبر بودند.

دیری نگذشت که فیلم پخش شد و بدست پسر عمویم افتاد، و خبرش چون بمبی در شهرمان صدا کرد، و قصه‌ی رسوایی‌ام سراسر شهر پیچید.

برای حفاظت از جانم از خانه گریخته و از دیده‌ها مخفی شدم. پس از مدتی فهمیدم که خانواده‌ام به شهر دیگر کوچ کرده‌اند تا بلکه این لکه‌ی ننگ را از پیشانی خود پاک کنند.

قصه‌ی ما نقل مجالس شده بود و فیلم رسوایی‌ام میان جوانان دست بدست می‌شد.

آن جوان ناپاک مرا چون عروسکی بازی می‌داد.

تا اینکه…. تصمیم گرفتم انتقام بگیرم.

روزی از روزها که مست و بیخود بود از فرصت استفاده کردم و چاقو را در قلبش فرو بردم و به زندگی ابلیسی‌اش پایان دادم.

اکنون پشت میله‌های زندان خواری و ذلت را تحمل می‌کنم و به گذشته‌ی خود می‌اندیشم که چگونه نابودش کردم… به آن قصری که با شیشه ساختم غافل از اینکه با خرده سنگی شکسته خواهد شد.

هر وقت بیاد آن فیلم می افتم احساس می‌کنم دوربین‌ها مرا زیر نظر دارند، داستان زندگی خود را نوشتم تا عبرتی باشد برای همه‌ی دختران جوان تا اینکه فریب سخنان زیبا وپیام‌های عاشقانه‌ی جوانان شیطان صفت را نخورند.

خواهرم!

داستان زندگی نابود شده‌ام را برایت می‌نویسم؛ پدرم با حسرت از دنیا رفت و تا آخرین لحظه‌ی زندگیش می‌گفت: نمی بخشمت.

برگرفته از سایت:http://www.bidary.net

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: دو شنبه 27 آبان 1392برچسب:قصر شیشه‌ای/داستان‌های عبرت‌آموز , ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

گذری كوتاه بر زندگی شیخ محمد ضیایی رحمة الله علیه

قال الله تعالی: «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه ومنهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا»در میان مومنان مردانی هستند كه با خدا راست بوده اند در پیمانی كه با او بسته اند. برخی پیمان خود را بسر برده اند (و شربت شهادت سر كشیده اند) و برخی نیز در انتظارند (تا كی توفیق رفیق می گردد و جان را به جان آفرین تسلیم خواهند كرد). آنان هیچگونه تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود نداده اند (و كمترین انحراف و تزلزلی در كار خود پیدا نكرده اند.)

ولادت، خانواده و تربیت اسلامی

شیخ محمد ضیایی فرزند محمد صالح فرزند محمد فرزند محمد صالح فرزند اسماعیل فرزند شمس الدین روز چهارشنبه 13 تیر ماه 1318 (هـ.ش) مطابق با 17 جمادی الاولی 1358 (هـ.ق) در خانواده ای مومن و متدین در روستای هود از توابع بخش اوز لارستان فارس متولد شد. پدرش حاج محمد صالح امام جماعت روستا بود و همچنین اجدادش تا پنج پشت امام جماعت و قاضی هود بودند. مردم اختلافات، مسائل و مشكلات دینی و اجتماعی خود را نزد او حل می كردند و بدین سبب او را قاضی می نامیدند حاج محمد صالح علوم دینی را در مدرسه شیخ احمد فقیهی در شهراوز فرا گرفته بود. بسیار مطالعه می كرد و به دلیل حافظه قویش از معلومات دینی، تاریخی و ادبی خوبی برخوردار بوده و از این نظر سرآمد بزرگان منطقه به حساب می آمد.

مسجد جامع روستا را خود اداره می كرد و خودش اذان می گفت: می گویند صدای بسیار رسایی داشت به گونه ای كه صدای اذان او از فاصله 5 كیلومتری -در آن زمان بدون بلندگو- شنیده می شد. به تربیت فرزندانش بسیار اهمیت می داد و با وجود اینکه به كشاورزی و باغداری هم مشغول بود اجازه نمی داد حتی یك وعده نماز جماعت مسجد از او فوت شود. مادر شهید نیز از خانواده ای متدین و اهل علم از شیوخ روستای هَرم بود. شیخ محمد ضیایی در چنین محیطی و زیر نظر چنین پدر و مادری پرورش یافت.

در جستجوی علم و دانش

دوران كودكی را در روستای خود پشت سر گذاشت، مدت یك سال یا بیش در روستای بیدشهر در مكتبخانه مرحوم سید عقیل كاملی - دایی مادرش- به فراگیری قرآن مشغول بود. چهار سال از دوران دبستان را در روستای كوره سپری كرد. پس از آن به تشویق پدرش به مدت 4 سال در مدرسه دینی اوز - مدرسه شیخ احمد فقیهی - به تحصیلات دینی پرداخت. سپس به اصرار خودش و تشویق مادرش به قصد ادامه تحصیلات دینی راهی خارج از كشور شد. در ابتدا پدرش مخالف خارج رفتن وی بود و اصرار داشت كه او تحصیل علوم دینی را در همان مدرسه اوز به پایان رساند و در غیر اینصورت به كشاورزی و باغداری مشغول شود. اما اصرار شهید برای تحصیل در مدینه منوره و پشتیبانی مادرش باعث شد تا پدرش در سال 35 یا 36 شمسی او را به قطر بفرستد. در آن زمان شیخ 17 یا 18 ساله بود. مدت 6 ماه در آنجا مشغول كار بود. تا اینكه شیخ صدیق منصوری كه پیش از او از روستای كوره برای تحصیل به مدینه رفته بود ضمن نامه ای به شهید خبر می دهد كه برای او در مدینه منوره مجالی برای درس خواندن مهیا کرده است و بهتر است هرچه زودتر راهی مدینه شود. شهید برای كار، قرارداد یكساله داشت اما پس از دریافت نامه در حالیكه شش ماه از قراردادش گذشته بود بدون گرفتن حقوق، كارش را رها كرده و همراه كاروان حج از قطر رهسپار مدینه منوره گردید.

سال 1336 هـ.ش در سن 18 سالگی وارد مدینه شد. تحصیلات خود را همراه با شیخ صدیق منصوری بصورت غیر رسمی شروع می كند. در آن زمان هنوز دانشگاه مدینه افتتاح نشده بود ابتدا در مدرسه «دارالحدیث» درس می خواندند. بیشتر علوم دینی را در حلقه های درسی كه علمای مدینه در حرم نبوی تشكیل می دادند فرا گرفتند. این حلقه های درس در روضه مسجد النبی برگزار می شد. در آن مكان شریف صحیح بخاری، صحیح مسلم، سیرت و تفسیر را نزد شیخ محمد مختار شنقیطی آموخت. «احیاء علوم الدین» امام محمد غزالی را نزد شیخ ابراهیم خُتَنی كه اصلیتش بخارایی و فارسی زبان بود فرا گرفت. در حلقه درس حدیث در هر جلسه حدیث جدید را با شرح و تفسیر و دلایل می خواندند و در جلسه بعد از اول شروع كرده تا به حدیث جدید می رسیدند. شیوه درس خواندنشان به گونه ای بود كه شهید پیش از ورود به دانشگاه چندین بار صحیح بخاری و صحیح مسلم را دوره كرده بود. و حفظ قرآن را زیر نظر استاد حفظ در روضه شریف شروع کرده بود به صورتی که پیش از ورود به دانشگاه حافظ كل قرآن شد. 4سال بدین شكل بصورت غیر رسمی علوم دینی را كسب كرد یكی از هم دوره های عرب ایشان در دانشگاه مدینه پس از شهادتش در مورد وی گفته بود: دخل الجامعة و هو مجتهد.

وقتی در سال 1340 هـ.ش دانشگاه مدینه افتتاح شد، شهید جزء اولین گروه دانشجویان این دانشگاه بود. شهید ضیایی و شیخ صدیق منصوری تنها ایرانیان دانشگاه مدینه بودند. و به تشویق و تاكید شهید، برادرش شیخ عبدالوهاب ضیایی نیز دو سال بعد به مدینه رفت و به عنوان سومین ایرانی وارد دانشگاه مدینه شد. دانشگاه مدینه شامل چهار بخش مقدماتی، اعدادی، ثانوی و دانشگاه بود. شهید ضیایی از دوره ثانوی شروع به تحصیل كرد كه معادل دوره دبیرستان ایران است. تحصیلات دانشگاهی را در رشته شریعت گذراند. در طول تحصیلات همواره جزء دانشجویان ممتاز بود. به اندازه ای به زبان عربی مسلط بود كه خود می گفت: «در مدینه وقتی عربی صحبت می كردم كسی متوجه ایرانی بودنم نمی شد.»

پس از 8 سال با مدرك لیسانس در رشته شریعت با درجه جید جداً (بسیار عالی) از دانشگاه مدینه فارغ التحصیل شد. از جمله اساتید وی در دانشگاه: عبدالمحسن عباد، شیخ عبدالعزیز بن باز (رئیس دانشگاه)، شیخ محمد امین شنقیطی، شیخ عطیه محمد سالم، شیخ ابوبکر جزایری و شیخ عمر فلاته بودند، لازم به ذكر است كه شهید در تمام مدت تحصیل و اقامت در مدینه منوره از حمایتهای مالی و غیر مالی و راهنمایی های مرحوم شیخ عبدالرحیم انصاری یكی از علمای ایرانی ساكن مدینه برخوردار بودند. شهید ضیایی در مجموع حدود 13 سال در مدینه منوره اقامت داشتند و در این مدت 13 بار به سفر حج مشرف شد.

 

مبارزه با جهل، بی دینی و نفاق

وقتی شهید از سال 48 فعالیت مذهبی خود را شروع كرد با مردمی روبرو بود كه از دین و مذهب چیز زیادی نمی دانستند و زمینه بی دینی و گمراهی با توجه به وضعیت پیش از انقلاب، فراهم بود. از همان ابتدای فعالیت همواره با تهدیدات، تمسخرها و مخالفت های افراد بی دین و منافق روبرو بود. از جمله این افراد، كسرویها و بهایی ها بودند كه مدتی بود در میان اهل سنت نفوذ كرده و پیروانی داشتند شهید یكی دو سخنرانی تند علیه آنها ایراد نمود، مانند : انتقاد شدید از جماعت مسجد در مورد شرکت کردن در تشییع جنازه چنین افرادی که منجر به توطئه ای شد كه در سال 53 علیه وی طرح ریزی كردند. در این حادثه شیخ ضیایی با خوردن شربتی مسموم در خانه یكی از این افراد دچار ناراحتی اعصاب شد. پس از مدتی تحمل بیماری، در شیراز تحت درمان قرار گرفت و بعد از سه - چهار ماه مشكلات روحی روانی بهبود یافت.

تاسیس مدرسه علوم اسلامی اهل سنت و جماعت در بندرعباس

در سال 1360 هـ.ش مدرسه علوم اسلامی اهل سنت و جماعت بندر عباس را با تشویقات و حمایت های مالی حاج ابراهیم عباسی و تشویقات شیخ مصطفی کهتویه تاسیس كرد. اگر چه ابتدا با مخالفتهایی روبرو شد، اما با حمایت جناب آقای حقانی نماینده وقت بندر عباس در مجلس توانست اجازه تاسیس مدرسه را بگیرد. تنها گردانندگان مدرسه در بدو تاسیس شهید ضیایی و مولوی محمد حسین واحدی (افغانی) بودند و تعداد طلبه ها در این سال 30 نفر از مناطق مختلف جنوب بودند. دروسی كه خود شهید تدریس می كرد، تفسیر، حدیث، سیرت، نحو و میراث بود. مدرسه ایشان اولین مدرسه اهل سنت در ایران بود كه كلاس بندی شده  و طلاب دروس دینی و دولتی را با هم می خوانند. در سایر مدارس در آن زمان هر چند سابقه بیشتری داشتند فقط دروس دینی را می خواندند. شهید اكثر اوقات خود را در مدرسه می گذراند فاصله منزلش تا مدرسه حدودا پنج كیلومتر بود اما با این وجود بیشتر نمازها را در مدرسه با طلاب می خواند. رابطه خوبی با طلبه ها داشت و در مواقع لزوم برای آنها به منزله پدر بود. به گونه ای كه شاگردانش مشكلات خانوادگی، مالی و ... خود را نیز با وی در میان می گذاشتند. او معتقد بود كه مدرسه را خدا اداره می كند و نه شخص خاصی. و وجود یا عدم وی هیچ مشكلی در روند اداره مدرسه ایجاد نخواهد كرد. همواره می گفت: «هر چه دارم از بركت مسجد رسول الله و مدینه منوره است، اگر خوبی می بینید از بركت آیات و احادیثی است كه در روضه خوانده ام و اگر بدی می بینید از خودم است»، مدرسه بیش از هر چیزی برایش اهمیت داشت. و معتقد بود اداره مدرسه باید توسط شورای مدرسین باشد نه شخص واحد. و بر همین اساس مدرسه به صورت شورایی با مدیریت خود ایشان اداره می شد.

سلوك اخلاقی و كمالات انسانی و ایمانی شیخ شهید

رابطه شهید با مردم بسیار خوب و به صله رحم بسیار اهمیت می داد. در حل و فصل مشكلات نیازمندان نهایت تلاش خود را می كرد. با افرادی كه بنیه مالی ضعیفی داشتند به گونه ای بر خورد می كرد كه هرگز احساس حقارت نمی كردند. اما به یقین آنچه بیشترین تاثیر را بر مردم بخصوص جوانان می گذاشت سخنرانیهای جذاب و جامع ایشان بود. موضوعات سخنرانی ایشان همواره بر محور تبلیغ دین وعقائد اهل سنت و بیان شیوا و درس آموز تاریخ اسلام قرار داشت. هرگز در هیچ سخنرانی و هیچ خطبه ای به هیچ مذهب و فرقه ی اسلامی توهین نمی كرد. شهید معتقد بود برای تبلیغ دین هیچ نیازی به كوبیدن و توهین نیست. در همه چیز میانه رو بود. با وجودی كه اكثر خطبه های جمعه را خود ایراد می كرد، اما هر گز از این جایگاه برای توهین به سایرین استفاده نكرد و لیكن ظاهرا آنچه برای منافقین قابل تحمل نبود همان تبلیغ اسلام بود.

هنگام رفع مشكلات دیگران هیج توجهی به مذهب شخص محتاج نمی كرد. به نماز بسیار اهمیت می داد بویژه نماز صبح با جماعت در مسجد. فرزندانش را از هفت-هشت سالگی به مسجد می برد بخصوص برای نماز صبح.

هنگامی كه راهی مسافرت می شد توصیه اش این بود كه: بی نماز نشوید. همواره دوست داشت كه فرزندانش چه دختر و چه پسر تحصیلات عالیه داشته باشند. با بچه ها بسیار مهربان بود و مخالف تنبیه بدنیشان بود. برای سادات احترام خاصی قایل بود. و بطور كلی آنچه باعث محبوبیت و احترام وی نزد دیگران می شد اخلاق و تواضع و فروتنیشان در برخورد با مردم چه شیعه چه سنی بود.

خوني كه چراغ هدايت و بيداري را بر افروخت

 شيخ محمد ضيايي پس از عمري دعوت. در سن 55 سالگي در روزي ما بين چهارشنبه 22 تيرماه 1373 تا چهار شنبه 29 تيرماه 1373 مطابق با 4 الي 11 صفر 1415 ه_.ق به درجه رفيع شهادت رسيد. شهادت شيخ آخرين و بزرگترين افتخار در زندگي دنيوي او بود كه به آن نايل آمد.

پس از شهادت او مدرسه اي كه با اخلاص او اداره مي شد استوارتر از هميشه به كار خود ادامه داد و نوارهاي سخنراني او بين مردم دست به دست شد، مراسم تشييع جنازه اي كه مردم براي او ترتيب دادند و نه خانواده وي، بي نظير بود.

نه تنها از طرفداران شهيد كاسته نشد بلكه كساني كه تا آن روز نام ضيايي را هم نشنيده بودند، آن روز شنيدند و مشتاق شناختن او شدند. اغراق نيست اگر بگوييم شيخ ضيايي دائره المعارفي از تاريخ اسلام و احكام اسلامي بود كه جامعه اهل سنت از دست داد. اما بدون شك شاگرداني از خود بجاي گذاشت كه توانستند جاي خالي او را پر كنند.

                                    ************

دنیا و هرچه بود به دنیا نهاد و رفت

چون لاله داغ بر دل صحرا نهاد و رفت

مـثل عـبـور حـادثه از مــرز التهــاب

بر روی لحظه های خطر پا نهاد و رفت

مثل نسیم خانه به دوش زمانه بود

مــا را در کنـارپنجـره تنهـا نهـاد و رفت

وقت غروب خورشید همانند آفتـاب

آیـنــه در مقـابــل فــردا نهــاد و رفــت

گـل بود کـز مهاجرت ناگهان خویش

داغ بهــاره ای بـــر مـا نهـــاد و رفــت

 

برگرفته از سایت:http://www.ziyaei.com

 

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: دو شنبه 27 آبان 1392برچسب:زندگینامه شیخ شهید محمد ضیایی رحمة الله علیه, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 1- حیاء، اخلاق زیبایی است که خدا آن را دوست دارد. «همانا خداوند عزوجل بسیار با حیاء است و عیب ‌هايت را می‌پوشاند و حیاء وپوشش را دوست دارد.» (روایت ابوداود)

2- حیا از اخلاق رسول اکرم صلی الله علیه وسلم است و همانا او با حیاء ترین افراد است و «حیاء او از دختری که خود را در چادر پیچیده، بیشتر است.» (روایت بخاری)

3-  حیاء از جانب الله عزوجلمی باشد و بهترین راه برای رسیدن به طاعات و شتافتن به سوی خیرات و دوری و اجتناب  از رذائل و گناه می باشد. «از خداوند متعال آن چنان حیاء کنید که حقِّ حیاء است». (روايت بخاری)

هر كس مغز و فكرش را از وسوسه های شيطانی و شكمش را از غذاهای حرام و همه بدنش را از شهوات و هواهای نفسانی، حفظ کند، مرگ و عذاب قبر را بیاد ‌آورد، هدف خویش را آخرت قرار دهد، از عیش ونوش دنیا دست بردارد، در حقیقت او حقِّ حیاء را اداء کرده است. (روایت ترمذی)

4- حیاء شاخه‌ایی از ایمان است و جایگاه ایمان بهشت است و بی حیائی و بی شرمی، شرّ و بدی است و بدی به دوزخ می برد. (روایت ترمذی)

5- حیاء همه‌اش خیر است و خیر و خوبی را به همراه می‌آورد. ( روایت مسلم و بخاری)

6- حیاء نشانه ایمان و خوبی‌هاست و بی حیائی و بی شرمی، نشانه نفاق و بی‌شرمی است. (روایت بخاری) 

7- حیاء صاحب خود را زیبا و مزین می‌کند.

«ما کان الفحش فی شی ءٍ الّا شانه و ما کان الحیاء فی شی ءٍ الّا زانه.» (روایت ترمذی)

دشنام و ناسزا در هرچه باشد، آنرا زشت‌ می سازد و حياء در هرچه باشد آنرا مزيّن و زيبا می سازد.

1- بالاترین درجه حیاء برای کسی است که در مقابل نعمتهای خدا شاکر باشد و درمقابل آن ناسپاسی و کفران  نکند ودرمقابلِ سختیها و بلاها، خدا را فراموش نکند، حرفهای کفرآمیز نزند و به درگاهش زبان اعتراض نگشايد وهمیـشه او امر خدا را اطاعت کند و از محرمات دوری کند و از خداوند متعال در تمامی حرکاتش و لحظاتش بترسد، آنچنانکه سزاوار و شایسته است.

2- حیاء شخص در نفس خودش :

طوریکه مسائل و اسرار خانوادگی را برای دوستانش بازگو نکند و گناهان وکارهای زشت خود را برای دیگران نگوید، زيرا بازگو كردنِ گناه، گناه و عملی زشت است، بلکه بر تزکیه و پاکی نفس خود حریص باشد وآن را به سوی خیر و صلاح سوق دهد.

3- حیاء از مردم:

شخصی که از خدا و نفس خودش شرم دارد، طبعاً دارای اخلاق بزرگی است که حتی اثر آن را در رفتار با مردم می بیند و از انجام دادن اعمال و رفتار زشت در حضور مردم دوری می‌کند. همان طور که از خدا شرم می‌کند، از مردم هم شرم می‌کند.

4- حیاء با پدر و مادر:

انسان با حیاء هیچ وقت درمقابل پدر و مادرخود کمترین بی‌ادبی مرتکب نمی‌شود بلکه با بهترین اخلاق و رفتار با آنها برخورد می‌کند.

الله تعالی می فرمايد: «وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً كَرِيماً»(إسراء:23 )

به آنها (پدر و مادر) حتی يك اُف هم مگو و بر ايشان فرياد نزن.

سیدنا ابوهریره رضی الله عنه پسر بچه‌ایی را دید که همراه مردی راه می رود فرمود؛ این کیست؟ گفت پدرم، فرمود هرگز جلو او راه نرو، قبل از او منشین و او را با اسمش صدا نزن. (یعنی او را هنگام صدا زدن بابا یا پدر بخوان، نا با اسم كوچكش.)                                                                                                                                                 

5- حیاء زن در پوشش و پاکدامنی؛

که بهترین وسیله برای حفظ و کرامت اوست و کسانی که آن را خدشه دار می‌کنند، خشم و غضب خدا شامل حالشان می‌گردد و در دنیا و آخرت خوار و ذلیل می‌شوند.

برادر عزيز! خواهر گرامی!

بياييد باهم گوشه‌ هايی از زندگی خود و اطرافيان را بازبينی كنيم. چه اندازه آثار «حياء» در آنها مشاهده می‌كنيم؟

1- شخص مسلمانی که در خانه خود فیلم های مبتذل و کانال‌های مخرب ماهواره‌ای گرفته و برای خانواده و فرزندانش پخش می‌کند و آنها را بسوی زشتی‌ها و فساد سوق می‌دهد.

2- حضور زنان در کوچه و بازار ، مجالس و عروسی‌ها با لباسهای تنگ و کوتاه و نازک... و لباسهايی كه شبیه لباس مردان است.

3- کسانی که از مردم اموال زیادی را قرض می‌گیرند امّا در پس دادن آن در حالی که می‌توانند، کوتاهی و ظلم می کنند.

4- کسانی که با مردم و دوستان با بهترین اخلاق و رفتار، برخورد می‌كنند امّا با پدر و مادر و خانواده خود بسيار بد زبان، ترش ‌رو و عبوس هستند.

5- کسانی که با صدای موسیقی و ترانه كه فسق و فجور است، آرامش را از مردم می‌گیرند.

6- کسانی که آشکارا در حضور خانواده و مردم سیگار و قليان می‌کشند و دود سمّی و كشنده‌اش را با بی شرمی تقديم می‌كنند به دهان و بينی و حلق و ريه و قلب آنها. 

7- کسانی که مال فراوانی را در راه شهوات و لذّت‌های حرام بکار می برند امّا دریغ از انفاق و صدقه‌ای ناچيز.

8- کسانی که شب هنگام گناه می‌کنند، و الله عزوجل از سر لطف و رحمتش، بر گناهشان پرده می اندازد؛ امّا خودشان صبح برای دوستانشان بازگو می‌کنند. اینها بی گمان شامل اين فرموده رسول اکرم صلی الله علیه وسلم می شوند؛ «همه امت من بخشیده می شوند، مگر کسانی که گناه خود را آشکارا بازگو می کنند.»                

 راههای کسب حیاء

1- همواره خداوند را حاضر و ناظر بر رفتار وكردار خود بدانيم و در نهان وآشکار از او بترسیم.

2- تفکر در نعمت‌ها و عظمت خداوندمتعال

3- شکرگذاری نعمتهای بی‌شمار خداوند متعال «لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُم»(ابراهيم:7 ) (اگر شكرگذار باشيد، بيشتر دهم شما را)

4- صادق بودن در رفتار و گفتار و دوری از دروغ

5- نشستن با صالحین وکسانی که متخلّق به اخلاق نیکو هستند.

6- خواندن سیرت صالحین وانسان های با اخلاق.

 تهیه کننده: یاسر نعیمی

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: دو شنبه 27 آبان 1392برچسب:"حياء" ,حياء,حيا,"حياء" سرمایه مسلمان,حیا از اخلاق رسول اکرم صلی الله علیه وسلم,حیاء نشانه ایمان, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

آمد رمضان و عید با ماست

قفل آمد و آن کلید با ماست


                                  بربست دهان و دیده بگشاد

                                 وان نور که دیده دید با ماست

 

  آمد رمضان به خدمت دل

   وان کش که دل آفرید با ماست


                                      در روزه اگر پدید شد رنج

                                      گنج دل ناپدید با ماست

 کردیم ز روزه جان و دل پاک

  هر چند تن پلید با ماست


                                        روزه به زبان حال گوید

                                      کم شو که همه مرید با ماست

چون هست صلاح دین در این جمع

منصور و ابایزید با ماست

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

صفحه قبل 1 صفحه بعد

CopyRight| 2009 , sheykhpordel.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com