شیخ محمد صالح پردل

مطالب مذهبی

(داستانی زیبا در مورد یک جوان مثبت‌نگر) ترجمه : صلاح الدین مصلح در دههٔ سی میلادی، دانشجوی جدیدی در یکی از دانشگاههای مصر وارد دانشکدهٔ کشاورزی شد. هنگامی که وقت نماز فرا رسید بدنبال جایی گشت تا در آن نماز بخواند. به او گفتند که در دانشکده جایی برای نماز خواندن وجود ندارد؛ اما اتاق کوچکی در زیرزمین هست که می‌توانی در آن نماز بخوانی! دانشجو به اتاق موجود در زیرزمین رفت، در حالی که در مورد افراد داخل دانشکده تعجب کرده بود که چرا به نماز هیچگونه اهمیتی نمی‌دهند؟! آیا واقعا نماز می‌خوانند یا نه؟! خلاصه اینکه وارد اتاق شد و حصیری قدیمی در آن یافت. اتاق نامرتب و کثیف بود. در آنجا کارگری را دید که مشغول نماز خواندن است، از او پرسید: شما اینجا نماز می‌خوانید؟! کارگر پاسخ داد: ای بابا! هیچ‌یک از آدم‌های بالا اهل نماز نیستند و غیر از این اتاق جای دیگری برای نماز خواندن وجود ندارد. آن دانشجو معترضانه گفت: اما من اصلا در زیرزمین نماز نمی‌خوانم! از زیرزمین خارج شده و به دنبال جایی شناخته شده و مشخص در دانشکده گردید. او کار بسیار عجیبی انجام داد! ایستاد و با صدای بلند شروع به اذان گفتن کرد!! همه جا خوردند و دانشجویان شروع به مسخره کردن وی کرده و او را به همدیگر نشان داده و دیوانه‌اش خواندند. اما او هیچ توجهی به آنها نکرد. کمی نشست و سپس برخاست و اقامهٔ نماز را به جا آورده و شروع به خواندن نماز کرد، انگار هیچ کسی را در اطراف خود نمی‌دید. او به تنهایی نماز می‌خواند… یک روز… دو روز… به همین منوال ادامه داد… بقیه به او می‌خندیدند؛ اما با گذشت روزها این خنده‌ها و مسخره‌ها برایش عادی شدند… ناگهان تغییر عجیبی رخ داد… کارگری که در زیرزمین نماز می‌خواند، از زیرزمین بیرون آمده و شروع به نماز خواندن با او کرد… سپس به چهار نفر رسیدند و بعد از گذشت یک هفته یکی ازاساتید هم به آنها ملحق شد! این موضوع در کل دانشکده پیچید و همه در مورد آن حرف می‌زدند. رئیس دانشکده این دانشجو را خواسته و به او گفت: چیزی که اتفاق می‌افتد اصلا قابل قبول نیست، یعنی شما دارید وسط دانشکده نماز می‌خونید؟!، ما برای شما اتاق منظم و مرتبی به عنوان مسجد می‌سازیم تا هر کس وقت نماز بتواند در آن نماز بخواند. و بدین ترتیب اولین مسجد در دانشکدهٔ کشاورزی ساخته شد. قضیه به اینجا ختم نشد، دانشجویان دیگر دانشکده‌ها هم غیرتمند شده و گفتند: چرا دانشجویان دانشکدهٔ کشاورزی مسجد داشته باشند و ما نداشته باشیم؟! بدین ترتیب در هر دانشکده‌ای یک مسجد ساخته شد. این دانشجو در یکی از موقعیت‌های زندگی خود با مثبت‌نگری رفتار نمود، بنابراین نتیجهٔ آن بسیار بزرگتر از چیزی بود که تصورش می‌رفت… و همچنان این شخص چه در قید حیات باشد، چه نباشد، برای هر مسجدی که در دانشگاه‌ها ساخته می‌شود و یاد الله در آن می‌شود اجر و پاداش آن به وی نیز می‌رسد. وی چیزی را به زندگی اضافه نمود. در اینجا سؤالی مطرح می‌گردد: واقعا ما چه چیزی به زندگی اضافه کرده‌ایم و چه دستاوردی برای دیگران داشته‌ایم؟! سعی کنیم در هر جایی که هستیم تأثیر گذار باشیم، و بکوشیم تا اشتباهات اطراف‌مان را اصلاح کنیم… از پیمودن راه حق خجالت نکشیم و از الله ـ سبحانه و تعالی ـ توفیق بخواهیم. پندها: - برای خودت و دیگری پرچمی را بر افروز و اجر و پاداش آن را به دست بیاور زیرا «هر کس سنت حسنه‌ای را پایه‌گذاری کند، برای اوست اجر آن، و اجر هر کسی که بدان عمل نماید» [حدیث نبوی به روایت ابن ماجه و دیگران] - خیر و نیکی در مردم فراوان است؛ اما آنها به کسی نیاز دارند که از خواب غفلت بیدارشان کند. پس در انجام خیر درنگ نکن و فرصت را از دست مده. - به منفی‌گرایان و مسخره‌کننده‌گان هیچ توجهی نکن؛ به راهت ادامه بده و آنچه که پیامبران در هنگام دعوت اقوامشان بسوی خیر، به آن دچار شدند را به یاد آور.

شبکه اجتماعی اهل سنت: http://sunnicloob.ir/serveh#ixzz2mE1ceSfd

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: یک شنبه 10 آذر 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: یک شنبه 10 آذر 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

بهترين سخن : كتاب الله. (بخاري)
بهترين هدايت: سنت رسول الله (راهنمايي پيامبر). ( بخاري)
بهترين عبادت: ذكر خدا و نماز سر وقت.( بخاري)
بهترين عمل : ايمان به خدا و جهاد در راه او. ( بخاري)
بهترين سوره قرآن : سوره حمد ( بخاري)
بهترين آيه قرآن : آية الكرسي. (ابو داوود)
بهترين نعمت بهشت: رضاى الهي . ( بخاري)
بهترين گروه مسلمان : رزمندگان جنگ بدر. ( بخاري)
بهترين روز: جمعه . ( مسلم)
بهترين خير : آشتي و اصلاح ميان مردم : (ترمذي)
بهترين نماز فرض : آن است كه در مسجد و با جماعت خوانده شود (مسلم )
بهترين نماز بعد ازنمازهاي فرض : نماز تهجد (مسلم)
بهترين نماز سنت : آن است كه در خانه خوانده شود. ( بخاري)
بهترين دعا : دعاي روز عرفه . ( ترمذي)
بهترين كيفيت گرفتن روزه سنت : يك روز در ميان مانند روزه داوود ‹ع› (بخاري)
بهترين سخن و گفته پيغمبران: ‹لا اله الا الله وحده لا شريك له› ( ترمذي)
بهترين برده اي كه آزاد شود:گران ترين و با ارزشترين برده نزد صاحبش.( بخاري)
بهترين جهاد : گفتن سخن حق نزد پادشاه ستم گر ( ابن ماجه)
بهترين صف نماز براي مردان : صف اول ( مسلم)
بهترين صف نماز براي زنان : صف آخر (مسلم)
بهترين سرزمين خدا : مكه ( ترمذي)
بهترين چيز كه به بنده عطا شده : خوش رفتاري . ( ابن ماجه)
بهترين رنگ لباس : سفيد ( ترمذي)
بهترين گواه:شاهدي است كه قبل از پرسيدن،گواهي دهد( مسلم)
بهترين متاع دنيا : زن نيكو كار ( مسلم)


شبکه اجتماعی اهل سنت: http://sunnicloob.ir/amanaman#ixzz2mDoICI9K

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: یک شنبه 10 آذر 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

شیعه میگوید:
 در صحیح الترمذی: باب ما جاء فی شأن الصراط اینگونه نوشته شده است:
«انس مى گوید: از پیامبر(صلى الله علیه وآله) درخواست كردم كه در قیامت درباره من شفاعت كند، وى پذیرفت و فرمود: من این كار را انجام مى دهم. به پیامبر(صلى الله علیه وآله)گفتم: شما را كجا جستجو كنم؟ ابتدا فرمودند: در كنار صراط، عرضه داشتم اگر شما را در کنار صراط ملاقات نکردم شما را در کجا می توانم ببینم؟ فرمودند کنار میزان، عرضه داشتم اگر شما را در کنار میزان ملاقات نکردم شما را در کجا می توانم ببینم ؟ فرمودند کنار حوض، بدرستیکه من بغیر از این سه مکان جایی نمی روم. 
همانطوری که ملاحظه می فرمائید انس بن مالک مستقیما از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در همین دنیا طلب شفاعت نمود و از خداوند طلب نکرد حال آیا این صحابه رسول خدا بخاطر این عملش گناهکار و مشرک می شود ؟! و یا اینکه (نعوذ بالله) پیامبر اکرم آیه: ( لله الشفاعة جمیعا و آیه و لا تدعوا مع الله احدا ) را نشنیده بودند ؟ و به همین خاطر ( نشنیدن آیه ) انس را از طلب شفاعت نهی نکردند !!! و یا اینکه آیه را شنیده بودند ولی نعوذ بالله معنای آیه را نفهمیده بودند !!! ولی ابن تیمیة و محمد بن عبد الوهاب و پیروانشان معنای آیه را فهمیده بودند !!! زیرا شاید در نظر وهابیها ابن تیمیة و محمد بن عبد الوهاب از پیامبر و اصحابش نسبت به فهم آیات قرآن آگاهی بیشتری داشته باشند !!! شما قضاوت کنید
سنی میگوید:
ما را اعتراضی نیست اگر شما مثل حضرت انس رضی الله عنه رفتار کنید یعنی:
1- اول رسول الله صلی الله علیه وسلم را پیدا کنید 
2 - و بعد ببینید ایشان قبول میکنند که شفیع شما باشند. و آیا  شما پیش او مانند انس عزیز هستید
اما اجرای این دو شرط ممکن نیست. نه میتوانید رسول را بیابید،چون او حالا روی کره زمین نیست و نه او حرف شما را میشنود و نه جواب میدهد
این به این میماند که ما بشما بگوییم شیرجه زدن از بالای کوه و افتادن بر سر صخره حرام است و باعث مرگ شما میشود  و شما بگویید حضرت انس را ببین از بالای تخته به درون استخر پریده است
 محیط را ببین! مکان را ببین! آب را ببین! سنگ را با آب مقایسه میکنی ؟!!
حضرت انس جلوی پیامبر صلی الله علیه وسلم ایستاد و در خواست کرد و تا جواب نشنید  آرام نگرفت آیا انس جلوی مجسمه پیامبر ایستاد؟ پس دیدید دارید قیاس مع الفارق میکنید!
اما هیچکس بعد از مرگ ایشان نرفت سر قبر رسول که شفیع من باش. 
حالا اگر شیعه بگوید منظور ما موضوع  خود شفاعت است،که شما وهابی ها آنرا حرام میدانید 
جواب این است که شفاعت را ما حرام نمیدانیم آب انگور را ما حرام نمیدانیم اما شما دارید شراب را بنام آب انگورمعرفی میکنید !
شما دارید شرک را بنام شفاعت ترویج میدهید 
 درخواست از زنده بر کاری که توانایی دارد جایز است.
در داستان بالا رسول الله صلی الله علیه وسلم زنده بودند و توانایی بر شفاعت در روز قیامت را هم الله به ایشان اعطاء کرده است.
 یعنی پیامبر میدانستند بهشتی هستند  و پیامبر میدانستند که حق شفاعت دارند  لذا به انس وعده دادند که در حق او شفاعت خواهند کرد،  پس این حدیث، مطابق عقاید ماست.
 و شما برای اثبات عقیده خود، باید حدیثی پیدا کنید که مسلمانان بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه وسلم برایش ضریح طلایی ساختند و از جسد مرده ایشان، حاجت طلبیدند تا حرفتان را بپذیریم!!
پس ما شفاعت در قیامت را قبول داریم اما درخواست از مرده را قبول نداریم. شیعه اگر میخواهد حرف خود را به کرسی بنشاند باید حدیثی بیاورد که حاجت خواهی  از قبور و توسل به مرده را اجازه دهد و چنین حدیثی نیست ولی حتی اگر میبود هم قابل قبول نبود زیرا قرآن ما را از پرستش و توسل به مردگان منع کرده و مرده ها را بی شعور و بی اطلاع از دنیا دانسته است.
و در حدیث دیگری دیدم که یک صحابی از رسول الله صلی الله علیه وسلم خواست که  برایش دعا کند تا او رفیق پیامبر در بهشت باشد و رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود پس خیلی  سجده کن تا این کار ( شفاعتم  و اجابت دعا ) ممکن و آسان  شود 
دوباره تکرار میکنم که شفاعت زنده  را قبول داریم و شفاعت کسی که توانایی بر کاری را دارد را قبول داریم. اما شما مرده را قبول نداریم زیرا شفاعت خواهی از مرده بدعتی زشت و کاری نابخردانه است! و دلیلی از قرآن و سنت برای این کار بیخردانه نیست.

 

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: شنبه 9 آذر 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

امير المؤمنين عمر بن الخطاب (رضي الله عنه)
او عمر بن الخطاب بن نفيل بن عبدالعزي بن رياح بن عبدالله بن قرط بن رزاح بن عدي بن كعب بن لؤي بن غالب قرشي عدوي است كه نسب او در كعب بن لؤي به رسول الله (صلي الله عليه و سلم) مي رسد. 13 سال پس از عام الفيل متولد گرديد؛ كنيه اش ابوحفص مي باشد و از آنجا كه بوسيله او اسلام در مكه آشكار و علني شد و ميان كفر و ايمان جدايي افتاد به فاروق ملقب گرديد.
عمربن الخطاب قبل از اسلام
در كودكي به سختي و خشونت زندگي عادت كرد. او در كودكي براي پدر و دائي هايش چوپاني مي كرد. در جواني به تجارت روي آورد و توانست در اين راه موفق شود و داراي ثروت شود. در سفرهاي تجاري اش به يمن و شام توانست معارف متعددي كسب كند. از آنجايي كه از نظر خانوادگي داراي مكانت بالايي بود و همچنين داراي شخصيتي قوي و شجاعت بسياري بود توانست در ميان قريش جايگاه و مكانت بالايي كسب كند تا جايي كه ابن سعد مي گويد:
«عمر بن الخطاب قبل از اسلام ميان عرب در اختلافاتشان داوري مي كرد»
او داراي شخصيتي حكيم، شكيبا، شريف و داراي بلاغت و رسائي حجت بود و به همين سبب قريش او را به عنوان سفير خود منصوب كرده بودند.
ظهور اسلام
طبيعت مخلص و باوفاي عمر بن الخطاب باعث شده بود او در حد توان خود از قريش و مكه دفاع كند و در مقابل هر آنچه آن را باعث ضربه خوردن به قريش مي دانست بايستد. براي همين در آغاز دعوت رسول الله (صلي الله عليه و سلم) از آنجايي كه هنوز با اين دعوت آشنايي نداشت و آن را باعث بي رونقي مكه و از بين رفتن مكانت و ارزش قريش مي دانست به شدت در برابر آن مقاومت كرد تا جايي كه او از شديدترين افراد قريش در برابر كساني بود كه ايمان آورده بودند.
عمربن الخطاب در جاهليت زندگي كرده و كاملا با حقيقت آن آشنا بوده و به تمام آداب و سنن و ارزشهاي آن آشنايي داشت و براي همين وقتي به اسلام وارد شد زيبايي آن را كاملا درك كرد و به تفاوت عظيم بين آن و عقيده گذشته خود پي برد ...
اسلام آوردن عمربن الخطاب (رضي الله عنه)

اولين شعاع نور ايمان هنگامي بر قلب عمر بن الخطاب تابيد كه مشاهده كرد زنان مسلمان به علت اذيت و مشقت هايي كه از دست او متحمل شده اند سرزمين خود را ترك كرده و به حبشه مهاجرت مي كنند. ديدن اين صحنه قلب عمر بن الخطاب را به رحم آورد.
ام عبدالله بنت حنـتمه ـ رضي الله عنها ـ ‌مي گويد: هنگامي كه براي مهاجرت به حبشه آماده مي شديم، عمربن الخطاب ما را ديد و به نزد من آمده گفت: داريد مي رويد اي ام عبدالله؟ گفتم: آري به الله سوگند در زمين خدا خارج خواهيم شد، شما ما را اذيت كرديد و قهر و خشم خود را بر ما فرو آورديد، مي رويم تا اينكه خداوند فرجي حاصل كند. عمر گفت: خدا به همراهتان. اينجا رقت قلبي از او ديدم كه قبلا نديده بودم. وقتي عامر بن ربيعه آمد داستان را براي او بازگو كردم. او گفت آيا به اسلام آوردن او اميدوار شده اي؟ گفتم: آري، گفت: او اسلام نخواهد آورد تا اينكه خر خطاب اسلام بياورد! شايد ايمان آوردن عمر تا اين اندازه براي ربيعه عجيب و غير ممكن بود
اين قضيه در قلب عمر تاثير گذاشت تا اينكه بالاخره پس از حادثه اي اسلام آورد:
قريش تصميم به قتل رسول الله گرفت و از ميان آنها عمر بن الخطاب حاضر به اين كار شد اما خداوند چيز ديگري براي او اراده كرده بود.
به قول مولوي:
شمشير به كف عمــّـر، در قصد رسول آيد
در دام خدا افتـد، وز بخـت، نظـر يابد
عمر با شمشير لخت در گرماي شديد به سوي منزل ارقم به راه افتاد. در راه به نعيم بن عبدالله النحام برخورد. نعيم به او گفت: به كجا مي روي اي عمر؟ او قصدش را به نعيم گفت. نعيم او را از اين قصد بازمي دارد. اما عمر دست بردار نبود اينجا بود كه نعيم براي آنكه او را از اين كار بازدارد به او گفت: خواهر و داماد خودت مسلمان شده اند و تو را در گمراهي ات ترك كرده اند.
با شنيدن اين خبر، عمربن الخطاب به خانه خواهرش مي رود تا او و دامادش را تنبيه كند. در اين هنگام آنها در حال قرائت سوره «طه» بودند. وقتي عمر وارد شد خواهرش شر را در چهره او ديد. عمر گفت: اين صداي چه بود؟ آنها گفتند داشتيم صحبت مي كرديم. عمر گفت: يا اينگه گمراه شده ايد؟ دامادش به او گفت: اگر حق در غير دين تو باشد چه اي عمر؟ عمر با او درگير شد و او را بر زمين انداخت و بر سينه اش نشست. خواهرش به كمك شوهرش شتافت و خواست عمر را از او دور كند كه عمر ضربه اي بر صورتش زد كه خون از صورت خواهرش جاري شد.
خواهرش كه خشمگين شده بود به عمر گفت: اي دشمن خدا آيا براي اينكه خداوند را به يگانگي مي پرستم مرا مي زني؟ هر كاري مي خواهي بكن، اشهد أن لا إله إلا الله و اشهد أن محمدا رسول الله ما علي رغم مخالفت تو مسلمان شده ايم.
عمر با شنيدن اين سخنان پشيمان شد و از روي سينه دامادش برخواست و گفت: اين صحيفه را كه داشتيد مي خوانديد بدهيد به من تا بخوانم. اما خواهرش امتناع كرد و گفت تو نجس هستي و بايد غسل كني. عمر اين كار را كرد و خواهرش آيات سوره طه را به او داد. قرائت سوره طه تاثير عظيمي بر روي او بر جاي گذاشت تا اينكه به خواهرش گفت: شايسته است هركه اين سخنان را گفته به تنهايي پرستيده شود، مرا به سوي محمد راهنمايي كنيد.
پس از آن عمربن الخطاب به نزد رسول الله (صلي الله عليه و سلم) در خانه ارقم بن ابي الارقم رفته و در آنجا اسلام آورد. اسلام او در ماه ذي الحجه سال ششم نبوت (6 سال پس از نبوت رسول الله) بود. وي در آن هنگام 27 سال داشت. او سه روز بعد از حمزه بن عبدالمطلب اسلام آورد.
با اسلام عمر وضعيت مسلمانان تغيير يافت...
تاثير اسلام عمربن الخطاب (رضي الله عنه)
با اسلام حمزه بن عبدالمطلب (رضي الله عنه) و عمربن الخطاب (رضي الله عنه) موقعيت مسلمانان بهبود يافت و مشركين نـتوانستند مانند گذشته به رسول الله (صلي الله عليه و سلم) آزار برسانند.
عبدالله بن مسعود (رضي الله عنه) مي گويد: از هنگامي كه عمر (رضي الله عنه) اسلام آورد ما عزت يافتيم. تا قبل از آن نمي توانستيم در كنار كعبه طواف كنيم و نماز بگزاريم اما پس از اسلام او اين امكان را يافتيم.
صهيب بن سنان (رضي الله عنه) مي گويد: هنگامي كه عمر اسلام آورد، اسلام آشكار شد و بطور علني دعوت به آن آغاز گرديد و ما توانستيم به دور كعبه حلقه زده و جلسه بگيريم...
فردوسي در شاهنامه مي سرايد:
عـمـر كـرد اسـلام را آشــكـــار
بيـاراسـت گيـتي چــو بـاغ بهــار
تعداد مسلمانان در آن هنگام در حدود 40 مرد و 11 زن بود.

هجرت عمربن الخطاب (رضي الله عنه)
هجرت عمربن الخطاب برخلاف ديگران كاملا علني بود. عبدالله بن عباس مي گويد: علي بن ابي طالب (رضي الله عنه) به من گفت: هيچ يك از مهاجرين نبود مگر اينكه مخفيانه هجرت كرد، مگر عمر بن خطاب كه وقتي قصد هجرت نمود شمشيرش را بر گردن آويخت و كمان برگرفت ... و بسوي كعبه به راه افتاد، در آن هنگام قريشيان آنجا بودند،‌پس هفت بار كعبه را طواف نمود و آنگاه روبه قريش كرده و گفت: هرآنكه مي خواهد مادرش در عزايش بنشيند يا اينكه زنش بيوه و فرزندانش يتيم شوند مرا در پشت اين دره ملاقات كند. علي (رضي الله عنه) مي گويد: هيچ كس او را دنبال نكرد مگر گروهي از مستضعفين كه وي آنها را ارشاد كرد و به راهش ادامه داد.
هجرت او قبل از هجرت رسول الله (صلي الله عليه و سلم) بود
عمربن الخطاب (رضي الله عنه) در ميادين جهاد
علما بر اين اتفاق نظر دارند كه عمربن الخطاب (رضي الله عنه) در غزوه بدر و احد و تمام غزوات و نبردها به همراه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) بوده و در هيچ غزوه اي غائب نبوده است.
او در جنگ بدر دائي اش عاص بن هشام را به قتل رساند و اينچنين ثابت كرد كه رابطه خوني نبايد مانعي در برابر عقيده و جهاد باشد.
در غزوه احد (پس از آنكه تعداد زيادي از مسلمانان شهيد شدند)در پايان جنگ ابوسفيان رو بسوي مسلمانان گفت: امروز مساوي شديم،‌ بدر در برابر احد، عمر بن الخطاب در جوابش گفت: «هرگز مساوي نيستيم،‌ كشته شدگان ما در بهشتند و كشته شدگان شما در آتش» آنگاه ابوسفيان از او پرسيد: آيا محمد را كشته ايم؟ عمر (رضي الله عنه) در پاسخش گفت: هرگز! او زنده است و اكنون سخن تو را مي شنود. ابوسفيان گفت: تو نزد من از ابن قمئه راستگوتر هستي (ابن قمئه به دروغ ادعا كرده بود رسول الله (صلي الله عليه و سلم) را كشته است)
در غزوه حنين در شروع نبرد مسلمانان كه جمع زيادي از آنان تازه اسلام آورده بودند (اين غزوه پس از فتح مكه روي داد) عده اي از آنان به جمع زياد خود مغرور شده و گفتند :«امروز ديگر به خاطر كمي تعدادمان مغلوب نخواهيم شد» اما از سوي دشمن غافلگير شدند و شكست خورده عقب نشيني كردند تنها عده كمي از اصحاب پيامبر از جمله ابوبكر و عمر و علي بن ابي طالب و عباس بن عبدالمطلب و فضل بن عباس و ابوسفيان بن حارث و پسرش و ربيعه بن حارث و عده كم ديگري دور رسول الله (صلي الله عليه و سلم) باقي ماندند كه خداوند مسلمانان را در آن جنگ پس از آنكه شكست خورده بودند پيروزي بخشيد و مهاجرين و انصار و ياران نخستين پيامبر توانستند با نيروي ايمان خود بر دشمن پيروز شوند.
در سال 9 هجري وقتي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) از آمادگي ارتش روم براي حمله به شمال عربستان اطلاع مي بابد فرمان بسيج عمومي اعلام مي كند. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) لشكر ارسالي به تبوك را به علت گرمي هوا و دوري راه «جيش العسره» (لشكر سختي)نام گذاشت. ضمنا رسول الله (صلي الله عليه و سلم) براي تجهيز اين لشكر فرمان جهاد مالي صادر كرد و همه مسلمانان براي تجهيز اين لشكر مبالغ زيادي در حد وسعت مالي خود انفاق كردند كه عمربن الخطاب (رضي الله عنه) نصف تمام ثروتش را بخشيد!
اين تنها نمونه هايي از حضور اميرالمومنين عمربن الخطاب (رضي الله عنه) در ميادين جهاد است كه نمي توان در اين مجال اندك به همه رشادت هاي اين صحابي دلير اشاره كرد.
اهميت احاديث عمربن الخطاب (رضي الله عنه)
عمربن الخطاب (رضي الله عنه) بر ملازمت و همراهي رسول الله بسيار حريص و پايبند بود بطوري كه هميشه در مجالس و مواعظ پيامبر حاضر بوده و تا پايان مجلس جاي خود را ترك نمي كرد. هنگامي كه در سالهاي اول پس از هجرت كارواني در هنگام خطبه پيامبر به مدينه رسيد و جمعي از حاضران براي خريد از كاروان خطبه را رها كرده و پيامبر را با عده كمي از يارانش تنها گذاشتند عمربن الخطاب جزو عده كمي بود كه خطبه پيامبر را ترك نكرد. در مورد اين قضيه آيات پاياني سوره جمعه نازل شد.
به علت اين شوق و علاقه، احاديث زيادي از طريق ايشان به ما رسيده است كه تعداد كل اين احاديث 539 حديث مي باشد و گفته شده 537 حديث كه امام بخاري (بخارايي) 34 حديث و امام مسلم نيشابوري 21 حديث از ايشان روايت نموده اند كه از اين تعداد 26 حديث متفق عليه مي باشند(يعني بخاري و مسلم هر دو روايت نموده اند) و بقيه اين احاديث در ديگر كتب حديث مي باشند.
احاديث روايت شده بوسيله عمر فاروق (رضي الله عنه) داراي ارزش علمي و عقيدتي بسياري هستند از جمله حديث معروف «إنما الأعمال بالنيات» (همانا اعمال به نيت ها بستگي دارند) كه امام بخاري آن را به عنوان اولين حديث صحيح بخاري قرار داده است و همچنين حديث جبرئيل كه در آن، اسلام ، ايمان و احسان و مسائل اساسي ديگري شرح داده شده است. امام نووي اين حديث را پس از حديث «إنما الأعمال بالنيات» در كتاب «اربعين» خود قرار داده است. احاديث مهم ديگري نيز توسط ايشان روايت شده كه مي توان به كتب حديث مراجعه كرد.
عمربن الخطاب (رضي الله عنه) اولين اميرالمؤمنين
پس از وفات خليفه اول مسلمين ابي بكر صديق (رضي الله عنه)، عمربن الخطاب (رضي الله عنه) به مقام خلافت رسيد. از ديدگاه اهل سنت عمربن الخطاب (رضي الله عنه) دومين خليفه از پنج خليفه راشد مي باشد (ابوبكر، عمر، عثمان، علي، حسن) او اولين كسي بود كه لقب اميرالمومنين يافت. (ابوبكر صديق از سوي مسلمانان خليفه رسول الله ناميده مي شد).
دوران خلافت اميرالمومنين به اعتراف مورخين پرشكوهترين دوران حكومت اسلامي در تمام تاريخ مي باشد. توسعه خلافت اسلامي از جزيره العرب بسوي سرزمين پارس (ايران) تا سرزمين هند و شام (به همراه فلسطين)و مصر و ليبي (بخش بزرگي از شمال آفريقا) باعث شد در عرض مدت كمي سرزمين بزرگي به دست مسلمانان بيافتد.
به روايت تاريخ مسلمين با اخلاق و ايمان خود به همراه فتح سرزمينها، قلبها را نيز فتح مي كردند بطوري كه مردم اين سرزمينهاي تازه فتح شده بدون هيچگونه اجبار و خونريزي به اسلام گرويدند.
داستان فتوحات اسلامي از باشكوهترين و زيباترين داستانهاي حماسي و قهرماني است كه برعكس ديگر حماسه ها علاوه بر واقعي بودن به افسانه مي ماند. در اين فرصت اندك مجال ذكر تمام فتوحات و قهرمانيهاي صحابه در فتوحات دوران فاروق نيست. شايسته است برادران و خواهران خود به كتب سيرت و تاريخ مراجعه كنند...
فاروق، اولين شهيد محراب
اميرالمومنين عمربن الخطاب (رضي الله عنه) پس از 10 سال و نيم خلافت در سن 63 سالگي پس از آنكه روز چهارشنبه كه چهار روز از آخرين ماه سال 23 هجري باقي مانده بود در هنگام امامت نماز صبح توسط ابولولو فيروز مورد ضربه خنجر قرار گرفت، چهار روز بعد وفات يافت.
ابولولو مجوسي پس از آنكه در هنگام نماز صبح 6 ضربه خنجر بر پيكر او وارد كرد ديوانه وار به نمازگزاران حمله كرده و 13 نفر را زخمي كرد كه 7 نفر آنها كشته شدند و هنگامي كه ديد گرفتار شده است خودش را كشت.
بعدها عمر (رضي الله عنه) درباره كسي كه او را مورد ضربت قرار داده پرسيد و هنگامي كه دانست توسط يك آتش پرست مورد حمله واقع شده خداوند را شاكر شد و گفت: سپاسگذارم كه قاتل من فردي است كه در حضور خدا، حتي با يك سجده اي كه براي خدا انجام داده باشد، نمي تواند با من طرح دعوا نمايد...
او بارها قبل از اين از خداوند طلب شهادت نموده بود. زيد بن اسلم از پدرش روايت مي كند كه عمربن الخطاب (رضي الله عنه) دعا مي كرد: «خدايا شهادت در راه خودت و در سرزمين پيامبرت به من عطا كن» برخي از يارانش از او پرسيدند چگونه ممكن است شما در مركز خلافت و در اوج قدرت حكومت اسلامي به شهادت برسيد و او در جواب آنها فرمود: «اگر خداوند بخواهد مي شود» براي همين وقتي كه پزشكان از بهبودي او قطع اميد كردند با حالتي آرام گو اينكه انتظار چنين چيزي را داشت گفته آنان را تاييد كرد.
او عمربن الخطاب است
كسي كه حتي در دوران خلافت خود وقتي كه بخش پهناوري از دنياي آن روز تحت فرمان او بود زندگي ساده و زاهدانه خود را ترك نكرد. كسي كه در دوران خشكسالي براي همدردي با ديگر مسلمانان غذاي كافي نخورد تا جايي كه رنگ رخساره اش به تيرگي گراييد. كسي كه براي سركشي به امور مسلمانان خود شبانه در كوچه هاي مدينه گشت مي زد.
كسي كه نمايندگان دول با ديدن سادگي اش او را نمي شناختند.
كسي كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) در باره اش مي گويد: «اي عمر تو از راهي عبور نمي كني مگر آنكه شيطان از راه ديگري عبور مي كند» (يعني از تر س تو از راهي كه تو عبور كني نمي گذرد) (به روايت بخاري 3683 و مسلم2386)
و چه زيبا مي گويد مولانا:
عمر آمد، عمر آمد، ببين سر زير شيطان را
بهار آمد، بهار آمد بِهِل خواب سباتي را
و در جاي ديگر باز مولوي مي سرايد:
خيز كه روز مي رود، فصل تموز مي رود
رفت و هنوز مي رود، ديو ز سايه عمر
رضي الله عنه و أرضاه

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: جمعه 8 آذر 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

امام ابو عبد الله محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن مغیره بن بردزبه جعفی بخاری، در روز جمعه بعد از نماز، در 13 ماه شوال سال 194 هجری در بخارا( یکی از شهرهای ازبکستان کنونی) در خانواده ای متدین چشم به دنیا گشود،پدرش اسماعیل ،یکی از علمای حدیث ، در آن زمان بود.

تاریخ نویسان می گویند: امام محمد بخاری در کودکی به علت بیماری نابینا  گردید؛ وطبیبان از علاجش ناتوان شدند، مادرش بسیار غمگین بود وشبانه و روز دعا می کرد واز خدا می خواست که بینائی فرزندش به وی بازگرداند؛ شبی حضرت ابراهیم علیه السلام را در خواب دید که به او می گوید: بخاطر دعاهایت خداوند بینائی فرزندت را به او برگردانیده است؛ پس چون صبح نمود دید که  خداوند فرزندش را شفا داده وبینائی اش را به وی باز گردانیده است.

امام محمد بخاری از همان آغاز کودکی شیفته علم حدیث بود، لذا  تحصیلات خود را از مکاتب سنتی  بخارا آغاز کرد،  پس از فراگیری تحصیلات ابتدائی به حلقه ی دروس علمای حدیث پیوست، سپس برای تحصیل وفراگیری علم بیشتر به سرزمینهای دیگر مانند: نیشاپور،  ری، بلخ ،مکه، مدینه، بصره، کوفه، بغداد، دمشق، فلسطین و...که مراکز علمی آن زمان بشمار می آمدند،مسافرت کرد، او در این مسافرتها که به اقطار جهان نمود با بسیاری از حفاظ و اهل حدیث  ملاقات کرد، واحادیث زیادی شنید وروایاتهای فراوانی نوشت.

امام بخاری حافظه وهوش خاصی داشت، بطوری که از همان دوران کودکی اساتیدش ضریب هوشی خارق العاده ای را در سیمایش می دیدند، روزی احمد بن حفص ـ یکی از اساتیدش ـ ، نگاهی به وی انداخت وگفت: این شخص به شهرت خواهد رسید.

حاشد بن اسماعیل می گوید: محمد بن اسماعیل بخاری، کودکی بیش نبود وهمراه ما از محضر اساتید حدیث کسب فیض می کرد، ما می نوشتیم اما او چیزی نمی نوشت، ما به او می گفتیم: این آمدن ورفتنت چه فایده ای دارد شما که چیزی نمی نویسید؟! او بعد از گذشت شانزده روز به ما گفت: شما مرا بسیار سرزنش می کنید؛ اکنون آنچه نوشته اید بیاورید وبه من نشان دهید. ما نوشته هایمان که حدود پانزده هزار حدیث بود به وی نشان دادیم، آنگاه امام بخاری همه ی آنها را همانگونه که نوشته بودیم از حفظش برای ما خواند وما برخی نوشته هایمان را تصحیح کردیم.

امام بخاری در قوت حافظه نابغه بود؛ ایشان می گویند: من صد هزار حدیث صحیح، ودویست هزار حدیث غیر صحیح از حفظ دارم.

هنگامی که امام بخاری به بغداد رفت ، وآوازه ایشان زبانزد خاص وعام گردیده بود، علما ومحدثین بغداد تصمیم گرفتند که حافظه ی امام بخاری را بیازمایند، لذا یک صد حدیث را انتخاب کردند ومتن وسند احادیث را وارونه نمودند ، یعنی متن هر حدیث را با سند حدیث دیگر مخلوط کردند وبرعکس، سپس ده نفر را برگزیدند، وبه هر کدام از آنان ده حدیث دادند، آنگاه هر کدام از آنان آن ده حدیث را از اول تا آخرش برای امام بخاری می خواند، واز امام سؤال می کرد،امام بخاری در پاسخ می گفت: این حدیث رانمی شناسم،این گونه یکی پس از دیگری ده احادیثش را به پایان رساند، وامام فقط می گفت: این حدیث را نمی شناسم.افراد نادانی که حاضر بودند، گفتند: او جاهل وناتوان است، ونمی داند، اما علما ومحدثین به یکدیگر نگاه کردند وگفتند که وی متوجه شده است.

آنگاه امام بخاری به نفر اول فرمود: حدیث اولی که برایم خواندی صحیحش چنین است، ومتن وسند آن را بیان نمود، واینگونه همه ی احادیثش را تصحیح واصلاح کرد، سپس به همین ترتیب متن وسند همه ی احادیث نه نفر دیگر نیز درست نمود، واشتباهاتشان را بیان کرد، سرانجام همه ی حضار به قدرت حفظ وذکاوت  شگفت انگیزش اعتراف نمودند.

شیوخ ایشان:

1-   عبید الله بن موسی عبسی (ت: 213هـ).

2-   مکی بن ابراهیم بلخی (ت: 215هـ).

3-   عبد الأعلی بن مسهر (ت: 218هـ).

4-   ابو نعیم فضل بن دکین (ت: 219هـ).

5-   آدم بن ایاس (ت:220هـ).

6-   عفان بن مسلم بصری (ت:220هـ).

7-   عبد الله بن عثمان مروزی (ت: 221هـ).

8-   یحیی بن معین (ت: 233هـ).

9-   علی بن مدینی (ت: 234هـ).

10-       احمد بن حنبل (ت: 241هـ).

11-       و...

شاگردان ایشان:

امام بخاری در عنفوان جوانی تدریس را آغاز نمود وآوازه اش به گوش تشنگان علم رسید، لذا جمعیت انبوهی برای شنیدن درس حدیث در محضرش حاضر شدند، امام در شهرهای بصره، بغداد، حجاز، بلخ وغیره به تدریس پرداخت، ودر اواخر عمرش به زادگاهش بخارا بازگشت، ومدت طولانی مشغول تدریس وتحدیث گردید، بیش از نود هزار نفر کتاب «صحیح» را از زبان ایشان شنیده اند، برخی از شاگردان برجسته ی امام را ذکر می نماییم:

1-   مسلم بن حجاج نیشاپوری (ت:261هـ)

2-   ابو عیسی محمد بن عیسی ترمذی (ت:279هـ)

3-   ابو عبد الرحمن احمد بن علی  نسائی (ت:303)

4-   ابو علی صالح جزره (ت: 293هـ).

5-   ابو عبد الله محمد بن نصر مروزی (ت:294هـ)

6-   ابو جعفر محمد بن عبدالله حضرمی (ت:297هـ)

7-   ابوبکر محمد بن اسحاق ابن خزیمه (ت:311هـ).

8-   محمد بن یوسف فربری

9-   ابراهیم بن معقل نسفی

10-   و....

تألیفات:

امام بخاری خدمات شایانی برای  اسلام  انجام داد، وکتابهای گرانبهای  از خود بجای گذاشت که مهمترین آنها کتاب ایشان در حدیث (الجامع الصحیح)« صحیح بخاری» می باشد،امام بخاری در عنفوان جوانی به تصنیف وتألیف روی آورده است. کتابهای دیگر امام بخاری عبارتند از:

الأدب المفرد               التاریخ الکبیر               التاریخ الأوسط           التاریخ الصغیر

التفسیر الکبیر            المسند الکبیر                کتاب العلل                کتاب رفع الیدین

کتاب الأشربه          کتاب القراءة خلف الإمام                     کتاب الضعفاء

بر الوالدین             کتاب الکنی                    خلق افعال العباد           أسامی الصحابه.

صحیح بخاری وانگیزه ی تألیف:

همچنان که ذکر نمودیم امام بخاری علاوه از کتاب «صحیح »کتابهای گرانبهای دیگر نیز به رشته تحریر در آورده است، اما کتاب «صحیح» که نام کاملش:«الجامع المسند الصحیح المختصر من امور رسول الله وسننه وایامه » می باشد، شهرت ومقام خاصی دارد، که باتفاق مسلمانان، صحیح ترین کتاب بعد از قرآن کریم می باشد، امام بخاری در مدت 16 سال تلاش و زحمت فراوان از میان ششصد هزار احادیثی که حفظ داشت انتخاب وتألیف نمود.

 امام بخاری می گوید: هر حدیثی را که می خواستم در کتابم بنویسم  ابتدا غسل می کردم ودو رکعت نماز می خواندم سپس استخاره می کردم، آنگاه بعد از اینکه به صحت آن یقین می کردم، آن را در کتاب «صحیح» ثبت می نمودم.

در عصر امام بخاری کتابهای مختلفی در متن حدیث تألیف شده بود، اما اکثر آن کتابها شامل احادیث صحیح وضعیف بود، روزی امام اسحاق بن راهویه، استاد امام بخاری خطاب به شاگردانش فرمود: چه خوب بود اگر احادیث صحیح رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را در کتابی مختصر جمع آوری می کردید.

بنابراین, این سخن توجه  امام بخاری را جلب نمود، لذا تصمیم گرفت  که کتابی مختصر که فقط حاوی احادیث صحیح باشد، جمع آوری نماید.

همچنین امام بخاری شبی در خواب می بیند که روبروی  رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ایستاده وبا یک بادبزنی حشرات را از ایشان دور می کند، آنگاه از معبرین؛ تعبیر خوابش را پرسید، آنها گفتند که: شما احادیث ساختگی ودروغ را از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم دور می کنید.

 سرانجام این خواب نیز اراده اش را مصمم تر نمود؛ وکتاب صحیح را تألیف کرد.

ترتیب صحیح بخاری:

امام بخاری کتاب  صحیح را به کتب، وکتب را ابواب مختلف تقسیم نموده است، کتاب  صحیح بخاری شامل 97 کتاب و3450 باب می باشد.

امام کتابش را به کتاب (بدء الوحی) آغاز کرده، سپس کتاب ایمان، بعد کتاب طهارت، آنگاه نماز، بعدش زکات، سپس روزه، بعد حج ذکر نموده است. سپس کتاب بیوع (معاملات) را آورده، بعد از معاملات مرافعات: شهادات، صلح ، وصیت، وقف، وجهاد، ذکر کرده است.آنگاه برخی ابواب غیر فقهی مانند: آغاز آفرینش، داستان زندگی پیامبران، بهشت ودوزخ، سپس مناقب قریش وفضیلت اصحاب پیامبرذکر کرده است.

بعد از آن سیرت وغزوه های پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آورده، وبعد از آن کتاب تفسیر ذکر نموده است.

سپس به فقه برگشته وکتاب نکاح، طلاق، ونفقه ذکر کرده، سپس کتاب خوراکیها، بعد شاگردان ایشان:

صیت وآوازه امام مسلم به گوش خاص وعام رسید، لذا طالبان حدیث وتشنگان میراث محمدی از گوشه واطراف سرزمین پهناور اسلام برای شنیدن وروایت حدیث به محضر امام می آمدند، افراد بی شماری از مجلس درس امام فیض بردند، حتی برخی از ائمه  واقران ایشان نیزاز وی حدیث روایت کرده اند، ما تعدادی از شاگردان امام دررا اینجا ذکر می نماییم: 

 1 ـ ابو عیسی ترمذی (ت:279هـ).

2 ـ ابو حاتم رازی

3 ـ  ابو بکر محمد بن اسحاق بن خزیمه (ت:311هـ)

4 ـ موسی بن هارون

5 ـ ابو عوانه یعقوب بن اسحاق اسفرائینی

6 ـ یحیی بن صاعد

7 ـ ابراهیم بن محمد بن سفیان( ت:308 هـ).

8 ـ ابراهیم بن ابی طالب

تألیفات:

امام مسلم خدمات شایانی برای اسلام ، بخصوص در زمینه جمع آوری احادیث انجام داده است ، وکتابهای مهمی درحدیث و علوم حدیث تألیف نموده که مهمترین آنها: (الجامع الصحیح)« صحیح مسلم » میباشد.

کتابهای دیگرايشان عبارتند از:

1 ـ کتاب العلل

2 ـ کتاب الأسماء والکنی

3 ـ کتاب الأقران

4 ـ کتاب المخضرمین

5 ـ کتاب من لیس له إلا راو واحد.

6 ـ کتاب اولاد الصحابه

7 ـ کتاب المسند الکبیر

8 ـ کتاب الجامع الکبیر

9 ـ کتاب التمییز

10 ـ کتاب طبقات التابعین.

صحیح امام مسلم وویژگیهای آن:

کتاب امام مسلم دومین کتاب صحیح بشمار می آید، صحیح بخاری وصحیح مسلم صحیح ترین کتاب بعد از قرأن کریم می باشد که امت اسلام صحیح بودنش را پذیرفته است.

امام مسلم در انتخاب احادیث ورجال دقت خاصی بکار برده است، حتی سعی نموده اختلاف الفاظ راویان نیز بیان نماید، واین کتاب عظیم را از میان هزاران روایات برگزیند.

 امام مسلم می فرماید: " این کتاب صحیح را از میان سیصد هزار حدیث انتخاب نموده ام".

از ویژگیهای صحیح مسلم اینست که تمام متون وطرق حدیث را یک جا ذکر می نماید، وآنها را در ابواب مختلف جدا جدا نمی سازد، چنان که امام بخاری انجام داده است، وهمچنین احادیث را تکرار نمی کند، مگر به ندرت؛ مثلا برای  اضافه ای که در سند یا متن حدیث وجود داشته باشد.

همچنین از ویژگیهای دیگرش اینست که امام مسلم در انتخاب الفاظ دقت زیادی بخرج داده، وسعی نموده  الفاظ راویان را ذکر نماید حتی در بیان صیغه ی روایت که آیا بلفظ "أخبرنا" یا " حدثنا " است.واگر گروهی یک حدیث را روایت کرده اند هرکدام برای بیان الفاظ حیث وصیغه ی تحدیث چه الفاظی بکار برده اند، واین لفظ ذکر شده مثلا لفظ کدام یک از راویان می باشد.

همچنین امام مسلم بشدت کوشیده است که بعد از مقدمه ی کتاب بجز احادیث مسند ومرفوع چیز دیگر از اقوال صحابه یا تابعین ذکر ننماید،ودر کتابش احادیث "معلق" نیز نیاورده است.

شایان ذکر است که امام مسلم برای  کتاب صحیح  تراجم ابواب قرار نداده بلکه احادیث متعلق به هر موضوع را یکجا جمع آوری کرده است، اما شارحان کتاب صحیح، برایش عنوان کتابها وابواب  قرار داده اند، و بهترین کسی كه برای صحیح مسلم ، کتاب وابواب قرار داده امام محیی الدین نووی است.

تعداد احادیث صحیح مسلم 4000 هزار حدیث می باشد.

شرح صحیح مسلم:

همچنانکه علمای اسلام به صحیح بخاری توجه خاصی داشته اند، به صحیح امام مسلم نیز از نظر شرح، اختصار، وبیان مسائل فقهی اش توجه ویژه ای نموده اند,.از شرحهای مشهور براین کتاب:

1 ـ "المعلم فی شرح کتاب مسلم " تألیف امام ابوعبد الله مازری است.

2 ـ "اکمال المعلم فی شرح صحیح مسلم" تألیف قاضی عیاض

3 ـ " المنهاج فی شرح صحیح مسلم بن الحجاج" تألیف امام محیی الدین نووی است که کاملترین وبهترین شرح صحیح مسلم بشمار می آید.

4 ـ " الملهم شرح صحیح مسلم" تألیف شیخ مشایخ ما امام شبیر احمد عثمانی.

مختصر صحیح مسلم:

عده ای از علما کتاب صحیح امام مسلم را اختصار نموده اند، که در اینجا  می توان به برخی از آنها اشاره نمود:

1 ـ مختصر امام ابوعبد الله شرف الدین مرسی.

2 ـ مختصر امام احمد بن عمر قرطبی، و خود امام قرطبی این مختصر را شرح داده وآن را " المفهم لما أشکل من تلخیص صحیح مسلم" نامیده است.

3 ـ مختصر امام زکی الدین عبدالعظیم منذری، براین کتاب توسط امام صدیق حسن خان قنوجی شرحی بنام " السراج الوهاج " نوشته شده است.

* کتاب مختصر امام منذری توسط محدث عصر علامه آلبانی تحقیق وچاپ شده، که ان شاء الله در آینده نزدیک ترجمه ی فارسی آن در دسترس محبان حدیث نبوی قرار خواهد گرفت.

 

وفات:

امام مسلم، عصر  یک شنبه ، ماه رجب سال 261 هجری در سن 57 سالگی چشم از جهان فروبست ودر نصرآباد نیشاپور به خاک سپرده شد.

تاریخ نویسان داستان عجیبی در باره ی سبب وفات ایشان نوشته اند، می گویند: مجلس مذاکره حدیث برپا بود از امام مسلم در باره یک حدیثی پرسیده شد، امام در همان مجلس آن حدیث را ندانست، آنگاه به منزل رفت وبه جستجوی آن حدیث در کتابهایش پرداخت، وکیسه ای از خرما نزدش گذاشته شده بود؛ همچنان که غرق مطالعه وجستجوی حدیث بود، خرماها را نیز یکی یکی تناول می کرد تا اینکه خرماها تمام گردید، وآن حدیث مورد نظر را نیز یافت، وخوردن این خرمای بیش از اندازه سبب وفات ایشان گردید.

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: جمعه 8 آذر 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

از بیل گیتس پرسیدند: از تو ثروتمند تر هم هست؟
گفت: بله فقط یک نفر.
پرسیدند: چه کسی؟

بیل گیتس ادامه داد: سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و به تازگی اندیشه‌های خود و در حقیقت به طراحی مایکروسافت می اندیشیدم، روزی در فرودگاهی در نیویورک بودم که قبل از پرواز چشمم به نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد، دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خرد ندارم. خواستم منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه مرا دید گفت این روزنامه مال خودت؛ بخشیدمش؛ بردار برای خودت.

گفتم: آخه من پول خرد ندارم!
گفت: برای خودت! بخشیدمش!

سه ماه بعد بر حسب تصادف باز توی همان فرودگاه و همان سالن پرواز داشتم. دوباره چشمم به یک مجله خورد دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم باز همان بچه بهم گفت این مجله رو بردار برای خودت.

گفتم: پسرجون چند وقت پیش من اومدم یه روزنامه بهم بخشیدی تو هر کسی میاد اینجا دچار این مسئله میشه، بهش می‌بخشی؟!

پسره گفت: آره من دلم میخواد ببخشم؛ از سود خودم می‌بخشم.

به قدری این جمله پسر و این نگاه پسر تو ذهن من موند که با خودم فکر کردم خدایا این بر مبنای چه احساسی این را می‌گوید؟!

بعد از ۱۹ سال زمانی که به اوج قدرت رسیدم تصمیم گرفتم این فرد رو پیدا کنم تا جبران گذشته رو بکنم. گروهی را تشکیل دادم و گفتم بروند و ببینند در فلان فرودگاه کی روزنامه میفروخته …
یک ماه و نیم تحقیق کردند تا متوجه شدند یک فرد سیاه پوست مسلمان بوده که الان دربان یک سالن تئاتره. خلاصه دعوتش کردند اداره؛

از او پرسیدم: منو میشناسی؟
گفت: بله! جنابعالی آقای بیل گیتس معروفید که دنیا میشناسدتون.

گفتم: سال ها قبل زمانی که تو پسر بچه بودی و روزنامه می‌فروختی دو بار چون پول خرد نداشتم به من روزنامه مجانی دادی، چرا این کار را کردی؟
گفت: طبیعی است، چون این حس و حال خودم بود.

گفتم: حالا می‌دونی چه کارت دارم؟ می‌خواهم اون محبتی که به من کردی را جبران کنم.
جوان پرسید: چطوری؟
گفتم: هر چیزی که بخواهی بهت می‌دهم.
(خود بیل‌گیتس می‌گوید این جوان وقتی صحبت می‌کرد مرتب می‌خندید)
جوان سیاه پوست گفت: هر چی بخوام بهم میدی؟
گفتم: هرچی که بخواهی!
اون جوان دوباره پرسید: واقعاً هر چی بخوام؟
بیل گیتس گفت: آره هر چی بخواهی بهت میدم، من به ۵۰ کشور آفریقایی وام داده‌ام، به اندازه تمام آن‌ها به تو می‌بخشم.
جوان گفت: آقای بیل گیتس نمیتونی جبران کنی!
گفتم: یعنی چی؟ نمی‌توانم یا نمی‌خواهم؟
گفت: می‌خواهی اما نمی‌تونی جبران کنی
پرسیدم: چرا نمی‌توانم جبران کنم؟
جوان سیاه پوست گفت: فرق من با تو در اینه که من در اوج نداشتنم به تو بخشیدم ولی تو در اوج داشتنت می‌خواهی به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمی‌کنه. اصلا جبران نمی‌کنه. با این کار نمی‌تونی آروم بشی. تازه لطف شما از سر ما زیاد هم هست!

بیل گیتس می‌گوید: همواره احساس می‌کنم ثروتمندتر از من کسی نیست جز این جوان ۳۲ ساله مسلمان سیاه پوست.

منبع: عصر ایران

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

مِنْ عبدِالله، عُمَر بن الخطّاب أمیرالمؤمنین إلیٰ عبدالله بن قیس، سلامٌ علیک؛ امّا بعد:

فإنّ القضاءَ فریضة محکمة وسنّة متّبعة؛ فافهم إذا أدلیَ إلیک؛ فإنّه لا ینفع تکلّم بحقٍّ لا نفاذ له؛ آسِ بین النّاس فی وجهک حتّیٰ لا یطمعَ شریفٌ فی حیفک ولا ییأس ضعیفٌ من عدلک؛ البیّنة علیٰ من ادّعیٰ والیمین علیٰ من أنکر؛ والصّلح جائز بین المسلمین إلا صلحاً أحلّ حراماً أو حرّم حلالاً؛ لا یمنعک قضاءٌ قضیته بالأمس فراجعْتَ فیه عقلک وهُدِیتَ فیه لرشدِک أنْ ترجَعَ إلیٰ الحقِّ؛ فإنّ الحقَّ قدیمٌ ومراجَعَة الحقِّ خیرٌ من التّمادی فی الباطل. اَلْفَهْمَ الفهمَ فیما تلجلج فی صدرک ممّا لیس فی کتابٍ و لا سنّةٍ. ثمّ اعرفِ الأشباه والأمثال؛ فَقِسِ الأمورَ عند ذٰلک واعْمِدْ إلیٰ أقربها إلیٰ الله وأشبهها بالحقِّ واجعل لمن ادّعیٰ حقّاً غائباً أو بیّنة أمداً ینتهی إلیه؛ فإن أحضر بیّنته أخذْتَ له بحقّه وإلا استحللتَ علیه القضیّة؛ فإنّه أنفیٰ للشّک وأجلیٰ للعَمی. المسلمون عدول بعضهم علیٰ بعضٍ إلا مجلوداً فی حدّ أو مجرّباً علیه شهادة زورٍ أو ظنیناً فی ولاءٍ أو نسبٍ. فإنّ الله تولّیٰ منکمُ السّرائرَ ودرأ بالبیّنات والأیمان. وایّاک والغلقَ والضّجرَ والتّأذّی للخصوم والتنکّر عند الخصوماتِ؛ فإنّ القضاءَ فی مواطن الحقّ یُعظّم به الأجر ویَحْسُنُ به الذّخر؛ فمن صَحَّتْ نیّتهُ وأقبل علیٰ نفسه کفاه اللهُ ما بینه وبین النّاسِ، ومَنْ تخلّق للنّاس بما یعلم الله أنّه لیس مِنْ نفسه شانَهُ الله؛ فما ظنّک بثواب الله عزّوجلّ فی عاجل رزقه وخزائن رحمته! والسّلام.

از بنده‌ی خدا عمر بن خطّاب به عبدالله بن قیس (ابو موسیٰ اشعری)! درود برشما!

بدان که دادرسی فریضه‌ای استوار و سنّتی لازم الاتباع است. در آن‌چه فراروی تو آید، به درستی بیندیش. بیان حق بدون زمینه‌ها و پشتوانه‌های اجرایی سودی ندارد. در نشست و برخاست و روبه‌رو شدن و دادرسی کردن، مردم را برابر بشمار تا اشراف به بیداد تو امیدوار نشوند و بیچارگان از دادگری تو نومید نگردند. اثبات ادعا بر عهده‌ی مدعی و سوگند متوجه مدعیٰ علیه است. صلح میان مسلمانان لازم الاتباع است مگر صلحی که حرامی را حلال یا حلالی را حرام کند. هر که مدعی حقّی شد فرصتی برای اثبات آن دراختیار او بگذار؛ اگر از عهده‌ی اثبات برآمد، حق او را به‌جای آور و گرنه او را به بی حقی محکوم کن؛ این شیوه، عذری برای مدعیان باقی نمی‌گذارد و تو را از ابهام و سردرگمی به در می آورد. حکمی که در دادرسی‌های امروز داده‌ای، نباید تو را از تجدید نظر در موارد مشابه و حکم به آن‌چه به حقیقت آن پی برده‌ای باز دارد. حق، قدیم است و هیچ چیز موجب ابطال آن نمی‌شود. رجوع به حق همیشه از ادامه‌ی راه باطل شایسته‌تر است. مسلمانان در برابر یکدیگر عادل فرض می‌شوند؛ مگر آنان که سابقه‌ی شهادت کذب یا محکومیت به حد دارند یا به واسطه‌ی قرابت و موالات در معرض اتّهام‌اند. خدای متعال بر باطنِ بندگان خود اشراف دارد و گناهانشان را جز در موارد اقامه‌ی بینه و ادای سوگند برآنان می‌پوشاند. تأکید می‌کنم که اندیشه‌ات را در وقایعی که بر تو عرضه می‌شوند و حکمی در کتاب و سنّت ندارند، به کارگیر؛ آن‌گاه اشباه و نظائر مسائل را بر یک‌دیگر قیاس کن و هر چه را نزد خداوند محبوب‌تر و به حق، نزدیک‌تر یافتی، بر آن تکیه کن. از خشم و اضطراب و تنگ‌دلی و آزردن مردم و میدان ندادن به اصحاب دعاوی پرهیز کن. دادرسی و حکم به حق از موجبات برخورداری از ثواب الٰهی و حسن شهرت است. هر که با اخلاص و انگیزه‌ای پاک حکم به حق کند ـ هر چند علیه خود ـ خداوند آن‌چه را میان او و دیگران است، متکفّل می‌شود. هر که به آن‌چه در وی نیست، تظاهر کند، خداوند او را خوار خواهد کرد. خدای متعال جز آن‌چه به اخلاص انجام شده، از بندگان نمی‌پذیرد. تا گمان تو دربار‌ه‌ی نعمت‌های خداوند و خزائن رحمت او چه باشد! سلام و رحمت خداوند بر تو باد.

منبع متن عربی: ابن قیم الجوزیه، اعلام الموقعین عن رب العالمین (۱/۸۵).
منبع ترجمه: امیدی، دکتر جلیل، مقدمه‌ای بر تاریخ حقوق (۱۷۱)، تهران: احسان ۱۳۸۳ .

برگرفته شده از: اصلاح وب

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

رهایی در راستگویی است. این جمله را همه آدم‌هایی که با دیگران مراوده می‌کنند قبول دارند. کسی که راستگوست دوست‌داشتنی هم هست و همه می‌دانند چگونه با او رفتار کنند. حالا اگر این راستگویی را زیر یک سقف ببریم، شیرین‌تر هم می‌شود. وقتی زن و شوهری با هم یک‌دل و یک‌زبان می‌شوند، زندگی آن‌قدر دوست‌داشتنی می‌شود که در سایه‌ی امن آن می‌شود با خیال راحت گذران عمر کرد.

راستگویان را چگونه بشناسیم؟

اگر بخواهیم خود را بیازماییم و بدانیم که راستگو هستیم و بر منش و روش راستگویان هستیم یا راستگویی را در دیگران بجوییم، می‌توانیم از نشانه‌هایی که قرآن بیان داشته بهره ببریم. این نشانه‌ها به ما کمک می‌کند تا راستگویان راستین را از دروغگویان شناسایی کنیم و در دام حیله‌های آنها نیفتیم. نخستین نشانه‌ی راستگویی تطابق قول و عمل شخص است. اگر گفتار شخص با رفتار وی مطابقت نداشت، وی را باید از دروغگویان یا دست کم کسانی دانست که راستگو نیستند؛ بنابراین نمی‌توان در برابر ایشان متواضع بود و آنان را الگو قرار داد و خود را مرید ایشان دانست. این مساله را می‌توان با نگاهی به اعمال آنان به دست آورد. اصولا کسانی که اهل راستگویی هستند برای مردم دل می‌سوزانند و برای رهایی مردم تلاش می‌کنند و آنان را از اسارت و بندگی و بردگی رهایی می‌بخشند. از این‌روست که اهل انفاق هستند و می‌کوشند تا با کمک‌های مالی خویش دیگران را از بند بردگی برهانند. بنابراین اگر موردی دیده شد که شخص می‌کوشد تا مردم را برده و بنده‌ی خود کند، در حقیقت او فریبکار است؛ از این رو راستگویان اهل انفاق و کمک به دیگران و انسان‌های نوعدوستی هستند که دستگیر هر در راه مانده‌ای هستند و در فکر کمک به حاجتمندان، فقیران، یتیمان و ناتوانان هستند و به آخرت ایمان داشته و نماز را به پا می‌دارند و زکات مال خویش را می‌پردازند و اهل وفای به عهد هستند. (سوره‌ی بقره)‌

افراد راستگو خویشان را دوست داشته و به هر شکلی به آنان کمک می‌کنند. اصولا راستگویان اهل اخلاص هستند و در انجام وظایف عبادی و اجتماعی و اخلاقی خویش کوتاهی نمی‌کنند و با تحمل مشکلات و رنج‌ها آن را انجام می‌دهند. آنها در اندیشه و اعتقاد خویش با برهان و دلیل هستند و این مسأله خود مهم‌ترین دلیل بر راستگویی ایشان افزون بر صدق در عمل آنان است. با توجه به این نشانه‌ها، انسان به سادگی و آسانی می‌تواند راستگوی واقعی و راستین را از راستگویان مدعی و دروغین بازشناسد. بنابراین نباید برخی اعمال گروهی فریبکار موجب شود تا در دام آنان افتیم. برخی با شواهد ظاهری می‌کوشند تا مردم را فریب دهند که اصولا نباید برخی از رفتارهای ظاهری مبنا و ملاک داوری قرار گیرد.

راستگویی در روایات

راستگویی واقعا معجزه می‌کند؛ چون کسی که راستگوست، نگاه‌ها را به سمت خود می‌چرخاند و اعتماد دیگران را به خود جلب می‌کند. در این میان اساس زندگی انسان کار گروهی است و هنگامی کار گروهی امکان‌پذیر است که افراد گروه نسبت به یکدیگر اطمینان داشته باشند و اطمینان در صورتی حاصل می‌شود که صداقت و امانت در میان افراد گروه حاکم باشد. در روایات آمده است: یکی از یاران پیامبر صلى الله علیه وسلم از این که گرفتار گناه می‌شود، به پیامبر صلى الله علیه وسلم گلایه برد و خواستار راهنمایی آن حضرت شد. پیامبر صلى الله علیه وسلم به وی می‌فرماید: دروغ نگو! آن شخص گفت: همین؟! پیامبر صلى الله علیه وسلم فرمود: همین و بس. مرد رفت و در برابر امری قرار گرفت که گناه بود و چون خواست آن را مرتکب شود، گفت اگر پیش پیامبر رفتم و گفت این کار را کردی، چه بگویم؟ دروغ بگویم. من که وعده داده‌ام دروغ نگویم. چند مسأله‌ی دیگر نیز رخ داد و او برای این که به پیامبر دروغ نگوید از ارتکاب آن خودداری کرد. این گونه است که رفتار خود را اصلاح کرد.

راستگویی در قرآن

قرآن در آیات ۷۰ و ۷۱ سوره‌ی احزاب به تأثیر و کارکرد راستگویی مؤمنان در گفتارشان اشاره کرده و آن را سبب اصلاح اعمال آنان می‌داند. از این رو فرمان می‌دهد برای این که اعمال آنها به اصلاح گراید، همواره گفتار خالی از هرگونه شائبه‌ی دروغ و لغو بگویند و سخنی را بر زبان آورند که ظاهر آن با باطن آن موافق باشد. در آیات ۲۰ و ۲۱ این سوره صداقت و راستگویی موجب تسلیم شدن شخص در برابر دستورهای خداوند و آموزه‌های وحیانی آن به شمار می‌رود. بنابراین کسانی که اهل صداقت و راستی هستند کسانی هستند که در برابر آموزه‌های وحیانی تسلیم‌اند و هرگز بر خلاف آن عمل نمی‌کنند و رفتارشان همواره در چارچوب آموزه‌های دینی است و گامی‌ بر خلاف آن برنمی‌دارند. اصولا رستگاری جز با راستگویی امکان‌پذیر نیست و کسی که دروغ می‌گوید و ظاهر کلامش با باطن آن موافقت ندارد و بر خلاف واقع سخنی را بر زبان می‌راند، نمی‌تواند امید به رستگاری داشته باشد. خداوند در آیه‌ی ۱۱۹ سوره‌ی مائده می‌فرماید: «روز قیامت تنها کسانی رستگار می‌شوند و از آتش دوزخ رهایی می‌یابند که راستگو باشند. امروز روزی است که تنها صدق و راستی راستگویان است که به فریاد ایشان می‌رسد و سربلند و پیروز از آزمون دنیا بیرون می‌آیند.»

در حقیقت کسانی که راستگویی را منش و روش خویش قرار داده‌اند و در هر حال و مقامی ‌راستگویی می‌‌کنند و سخنی به دروغ بر زبان نمی‌رانند در قیامت از راستگویی خویش بهره‌مند می‌شوند.

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

انجمن سلامت شمال آمریکا در تحقیقات خود به طور علمی‌ و با آمار ثابت کرد که زنان محجبه کم‌تر به بیماری‌های پوستی دچار می‌شوند.
در این تحقیقات که دو گروه از زنان محجبه و غیرمحجبه در آن شرکت داشتند در مرحله اول افرادی با شرایط جسمانی، سنی و مشاغل یک‌سان انتخاب شدند و به مدت ۳ ماه در روزهای مشخص، مورد آزمایش‌های ویژه قرار گرفتند. بعد از گذشت سه ماه محققان به این نتیجه رسیدند که افراد محجبه از پوست لطیف تری برخوردارند و علایم هیچ بیماری پوستی در آن‌ها دیده نمی‌شود در حالی که زنان غیرمحجبه با استفاده از کرم‌های ضدآفتاب سعی در حفظ سلامتی پوست خود داشتند اما این اقدام در طولانی مدت باعث از بین رفتن پوست آن‌ها شده بود.
هنگامی‌که پوست زنان غیرمحجبه به طور کامل از اثر این کرم‌ها پاک می‌شد، چین و چروک‌ها و لک‌های فراوانی در پوست آن‌ها به چشم می‌خورد.
محققان اعلام کردند: از آن‌جا که پوست زنان مسلمان کمتر در معرض پرتوهای فرابنفش خورشید قرار دارد از سلامت بیش‌تری برخوردار است.

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:حجاب و بیماری‌های پوستی زنان, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

ای خواهر مسلمان:     

توطئه بزرگی برای مسخ‌کردنت و بازی با جسم و شرفت براه افتاده است، به خود آی و از شر این نیرنگ شوم به پروردگارت پناه جسته و از وی حمایت جوی، زیرا فقط خداوند است که می‌تواند ترا نجات دهد

 

ای خواهر مسلمان:

 

قلب‌های سیاه و پلید و آکنده از زشتی و شرارت حقد و کینه بزرگی را برای تو و دین و میهن و عزت و شرف و نیاکانت در سینه دارند، و از میان آنها کسانی هستند از خود ما و با نام‌های ما و به زبان خود ما سخن می‌گویند، خواهرم بخود آی و با پاکدامنی و عفت خویشتن را نجات ده و هرگز این فرصت را به دشمنانت نده که تو را از جایگاه محکم پرده و حجاب این بزرگترین دژ و پناهگاهت بیرون کشند.

 

خواهرم! آیا هیچ می‌دانی این چه دستی است که تو را از آن برحذر داشتم؟ آنها همان سخنان به ظاهر زیب و مقاله‌های سحرآمیز و گفتارهای ادبی است که ستون‌های مجلات و روزنامه‌ها و صفحات تلویزیون‌ها مملو و پر از آن است که آن را دشمنانت داعیان آزادی برای گمراه‌نمودن و فریب‌دادنت نوشته تا حجابت را بیرون بیاندازی و از پاکی و عفتت بیرون آیی، و در نتیجه مسخ و ناپاک گشته بطوریکه نه خیری برای خود داشته و نه برای نزدیکانت.

 

خواهرم! حال که حقیقت را دریافته و دشمنانت را شناختی از چنین گفتارها و نداها رو گردانده و نه چشمت را برای دیدن آن و نه دهانت را برای خواندن و نه گوشت را برای شنیدن آن بگشای، زیرا اینها ایادی جنایت‌کاری است که بسوی سعادت و خوشبختی ات دراز گشته که آن را نابود و به شرافتت دست انداخته تا به آن اهانت کرده، کرامتت را به بهانه آزادی و روشنگری و پیشرفت با پاهای پلیدشان لگدمال کنند.

 

و آیا می‌دانی آن نفس ناپاک که برای فریب‌دادن و گول‌زدنت به پا خواسته و تو را از آن برحذر داشتم کیست؟ این همان سخنانی است که از حجاب انتقاد می‌کند و در مشروعیت آن شک و گمان داشته و سعی در کم‌ارزش جلوه‌دادن و ناچیزشمردن پیامدهای ترک و انکار آن دارد.

 

 

آنها می‌گویند: (حجاب از مظاهر تخلف و عقب‌ماندگی است، ایمان در دلهاست نه در پوشیدن چهره و گریبان و آن زینت و آرایشی که از زن مسلمان خواسته شده تا آن را پنهان کند در غیر دست‌ها و چهره‌هاست.. و مانند این سخنان باطل و گمراه کنند، و همه اینها برای آنست که تو را در ایمان و حیا و غیرتت به شک و گمان انداخته و قلعه پاکدامنی و شرافتت را درهم کوبیده و طهارت و استقامتت را از بین ببرد، تا در نهایت لخت و عریان به کوچه و خیابان آیی و با نگاه‌کردن به جسم و زیبائیت که خداوند کشف آن را حرام دانسته لذت برده و غریزه‌های خویش را اشباع کنند. با سخنان عشق و دوستی و نشست و برخاست و بدون پرده و شرم و حیاء به هدف خود برسند و تا تو را بازیچه‌ای برای شیاطین و طنابی برای ابلیس و نوچه‌هایش درآورده و به وسیله تو ضعیف الإیمان‌ها را شکار کرده تا برای خود مجتمعی فاسد و درهم خورده، و سست بسازند که نه هدف داشته و نه شرف، نه عاقبتی بجز شهوترانی. پس هشیار و برحذر باش از این دام فتنه که برایت گسترده اند، و لباست طولانی کن، به حجابت محکم چنگ زن، زیرا آن پناهگاه محکم و سپر نیرومندت پس از خداوند است.

نویسنده: جوان اسلامی ׀ تاریخ: پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

CopyRight| 2009 , sheykhpordel.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com